خلاصه رمان :
دانلود رمان شاه من ماه من….در زندگی هر چه میخواستم به دست آوردم…جز قلب تو….بد کرده ام میدانم…قلب کوچک و عاشقت را پر از ترس و نفرت کردم… من شاهم…همان شاه مغرور و دل سنگ…ولی تو با زیباییت … لطافتت …قلب پاک و مهربانت به قلبم نفوذ و مرا نرم کرده ای….من شاهم….
هر چه بخواهم به دست می آورم حتی با زور..با خشونت….جسمت
را تصاحب کردم…معشوقه ات را نابود…تبعیدت کردم…گمت کردم…
فراموشم کردی… حال پیدایت کردم واینک تورا عاشق میکنم…
رمان عاشقانه و تاریخی با بیانی امروزی
باسارو گذاشتم کنار نیزه ها و با دو بطرف سالن غذاخوری راه افتادم
مارتین ویکتور کریس و بقیه پسرها دست به سینه نشسته بودنو منتظر غذابودن
تا منو دیدن صداشون در اومد تا الان چیکار میکردی لوکرتسیاا؟
لباساتونو میشستم…
ویکتور:پس غذاااا چی میشه
الان میرم درست میکنم…
بطرف آشپزخونه راه افتادم
صدای داد کریس و شنیدم که میگفت:من اوووون سوپای بدمزتو نمیخورماا
دانلود رمان شاه من
از کجا میدونست میخوام سوپ درست کنم.؟
ظرف سوپ و جلوشون گذاشتم
صدای غرغراشون بلند شد
آه لوکرتسیا باز سوپ؟
لبخندی زدم و رو به همشون گفتم خیلی مقویه براتون خوبه قول میدم برای شام یه چیز خوب درست کنم
این لحن مظلوم من روشون اثر نکرد و باز غر زدن بعضی پسرا هم قاشق و پرت کرده بودن یه ور دیگه و با اخم نشسته بودن
ل*ب*مو کج کرده بودمو بهشون نگاه میکردم
با اومدن جس همه صاف شدن
جس:چخبرتونه همینم زیادیتونه در ضمن اگر بخواین یک شوالیه بشین باید بیشتر از اینها سختی بکشین اگر میخواین بخورین اگر هم نمیخواین از اینجا برید بیرون
پشت در منتظر الن ایستاده بودم نفسمو حبس کردم طوری که لپام باد کرد و همونجور به دور و اطراف نگاهی انداختم
پیشنهاد می شود
رمان بود و نبود | ف.سین کاربر انجمن یک رمان
