خلاصه:  رمان که امرزو برای دانلود قرار دادیم بسیار رمان پلیسی و معمایی  هست اگر علاقه به این نوع رمان ها دارید پیشنهاد ما هست مطالعه کنید گاهی باید متنفر بود به فکر انتقام بود  نگذشت نبخشید  همیشه مظلوم بودن کار ساز نیست گاهی باید ظالم شد.شاکی بود .. باید از این دنیا شکایت کرد .. گاهی باید فریاد زد .. ناسزا گفت .. گاهی باید همان باشی که هیچ احدی تاب تحملت را ندارد تا بتوانی در تنهایی خود بمانی !!! شاید اینگونه زجر کمتری بکشی ...!!! گاهی نباید تسلیم شد .. باید مبارزه کرد . . باید جنگید ... زمانش فرا رسید .. زمان خون خواهی .. زمان انتقام .. از تموم گرگ صفتایی که زندگیتو به اتش کشیدن .. حرومزاده ...

  • نام رمان:یک عشق لایتناهی
  • نویسنده:ALI.M. Z
  • طراح:braveays
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:118
  • موضوع:جنایی،پلیسی، معمایی، عاشقانه
  • بازدید: 4871
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: رمان کلاف رمان عاشقانه و اجتماعی می باشد که در این رمان بر سر یک کینه ی قدیمی یک پسر قصد فریب یک دختر و ازدواج با او را جهت گرفتن انتقام دارد .در میان هاله ای از خشم نگاهم صورت نادرش را می کاوید.می خواستم بدانم چرا؟ کجای کار خبط کرده بودم که سزایش شده بود، خراب شدن کاخ آرزوهایم. مگر من از زندگی با او در کنارش چه می خواستم که، اینگونه کلمات تلخ و زهرآگین را تحویلم می داد؟ حقم بود یا ناحق؟ آب دهانم را فرو دادم ولی، بزاقی نمانده بود تا قورتش دهم و دهانم خشک و چشمانم از خشم سرخ شده بود. پلک محکم، سنگین روی هم فشرودم و دست راستم کنار ران پایم مشت. سری عاجزانه خم ...

  • نام رمان:کلاف
  • نویسنده:کلثوم حسینی
  • طراح:نگار1373
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:544
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 7508
ادامه و دانلود

خلاصه رمان:  رمان طنز و عاشقانه  کمی هم کل کل توش داره اگر علاقه به رمان طنز دارید این رمان را مطالعه کنید  با صدای جیغ مامان دو متر پریدم هوا ای بابا گاهی احساس میکنم مامان خونرو با میدون جنگ اشتباه گرفته. یهو در باز شدو مامان اومد داخل مامان:دختر پاشو دیگه خیر سرت خونه دوستت ناهار دعوتی ساعت یک ظهره کی میخوای بری؟ وااااااااااااای ساعت یکه ساغر کلمو میکنه. سریع رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرون و چشمم به ساعت افتاد هنگ کردم ساعت یه ربع به یازده بود و همچنان رفیق بی کلک مادر. موهامو شونه کردم.رفتم جلوی اینه چشمامو خیلی دوست داشتم درشتو قهوه ای دماغمو لبم خوب بود فقط یه مشکل این وسط بود اه حتما باید بگم من تپلم البته شکم ندارما انگاری ...

  • نام رمان:چشمانت آرزوست
  • نویسنده:نسترن رستگارنیا
  • طراح:h•a•n•a
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:205
  • موضوع:طنز، عاشقانه
  • بازدید: 10413
ادامه و دانلود

خلاصه رمان: اگر دنبال رمان عاشقانه و انتقامی می گردید این رمان به شما پیشنهاد می شود نگاه بی روحم به تابی که در حال تکون خوردنه ، دوخته شده ؛ به عادت همیشگی ، گوشه ی مانتوم رو به دست گرفتم و به ماشین مشکی رنگی چشم دوختم . ماشینی که من هر روز نظاره گرشم ، احمقانه است اما تمام چیز هایی که به اون مربوط میشه برام مقدسه حتی این ماشین . اون قدری که میتونم بدون خستگی ساعت ها به این دویست و شش نگاه کنم ، اما افسوس ...  افسوس که ساعت زندگیم هیچ وقت به میل باطنی من پیش نرفته .  به ساعت مچی دستم نگاه میکنم ، ساعت دوازده و چهل و پنج دقیقه است ، صاحب اون ماشین ...

  • نام رمان:نوازش خیالی
  • نویسنده:ترمه سارگل
  • طراح:نگار1373
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:733
  • موضوع:عاشقانه،اجتماعی
  • بازدید: 8614
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته ممنوعه     مقدمه : دانلود دلنوشته ممنوعه _ از همان روزی که آدمی میوه‌ی ممنوعه‌ای را برای حوٓایی چید، همه چیز هستی ممنوعه شد! 

  • نام دلنوشته : ممنوعه
  • نویسنده : Niloo_j کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: نسترن بانو
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 19
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 3281
ادامه و دانلود

خلاصه رمان:  رمان تخیلی و ترسناک مخصوص مطالعه کننده گان رمان های ترسناک جن در لغت به معنای پوشیدگی و پنهانی است. جن نام دسته ای از موجودات فراطبیعه است  اعتقاد اسلام براین است که وجودش از آتش بدون دوداست.قلمروی جمشیدوسلیمان اولین قلمروهایی بودن که برجن وشیاطین حکومت میکردن.جن همانندانسان دارای روح و بدن است ودارای شعور و اراده وحرکت میباشندبرخی ازآنها زن(پری) و برخی مردهستن و تولیدمثل میکنن. اومیتوانند باسرعت زیاد حرکت کند و اجسام سنگین را به سرعت جابه جاکند. شواهدی در طول تاریخ از دل بستن و جنیان به آدمیان وجود دارد. عفریت هاگروهی ازجنیان هستند که دارای مقام والا و قدرت زیادی هستند. به گفته ی صدراامتألهین چهار عالم وجود دارد: طبیعت(ناسوت) جبروت لاهوت مثال(ملکوت) اسامی برخی از قبایل جنیان: بنی قماقم بنی النعمان بنی قیعان بنی دهمان بنی غیلان بنی الاحمر قبیله ...

  • نام رمان: نسیان
  • نویسنده:ترمه
  • طراح:نگار1373
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:425
  • موضوع:عاشقانه ،ترسناک،تخیلی
  • بازدید: 11178
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته تنهایی خفته     مقدمه : دانلود دلنوشته تنهایی خفته _ زین پس بی‌کس ماندن برایم تکراریست! نمی‌توانم تنها بودن را برآیت تفسیر کنم!نه پایانی... نه شروعی... و نه امیدی...

  • نام دلنوشته : تنهایی خفته
  • نویسنده : حنا علیپور کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: نسترن بانو
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 10
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 3319
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته هزار و دو شب     مقدمه : دانلود دلنوشته هزار و دو شب _ شهرزاد قصه گو این بار مقابلم بنشین بگذار من برایت بخوانم از قصه‌های هزار و یک نه، اما از هزار و دو شب‌های غریبانگی‌هایم... این بار تو همه تن گوش شو من برایت غم می‌نوازم...

  • نام دلنوشته : هزار و دوشب
  • نویسنده : 乙ɦɨℓa.h کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: نسترن بانو
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 19
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 2606
ادامه و دانلود

دانلود دلنوشته هَس یا حِس     مقدمه : دانلود دلنوشته هَس یا حِس _ احساسات، آدم‌ها، موجودات، همه و همه، مخلوقات خداوندی است که برای آزمایش کردن بنده‌اش زمینه سازی زیبایی کرده است. اگر از امتحانش مردود شوی باز هم تو را امتحان می‌کند... نگران نباش همان امتحان را می‌دهد، با راهی متفاوت...

  • نام دلنوشته: هَس یا حِس؟!
  • نویسنده : هانیه کاربر انجمن یک رمان
  • ویراستار: نسترن بانو
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات : 22
  • موضوع : عاشقانه
  • بازدید: 2193
ادامه و دانلود

خلاصه:  رمان پلیسی و معمایی که که انتظار شما از یک رمان پلیسی را بر اورده خواهد کردبعدم بدونه اینکه منتظر حرف دیگه ایی باشم اومدم بالا خونه منو داداشم یه خونه دو طبقه تو بهترین محله شهر ونکورکانادا هست قبلا تورنتو زندگی میکردیم پنح سال اول ولی بعدش  بخاطر کارطبابت ارتان به ونکور اومدیم   اونم بخاطر کار ارتان که تونستیم اینجا زندگی کنیم وگرنه اصلا نمیدونم بابامون میدونه زنده هستیم یا ن ارتان که میگه به فکرمون هست ولی   من که فقط به اندازه ده سال بابامو شناختم مامانم بخاطر بیماری مرد وقتی خیلی بچه بودم رسیدم اتاقم یه اتاق بزرگ با دکور سیاه بخاطر اینکه همیشه دور اطرافم پسر ومرد بودن زن   فقط خدمتکار بود که اجازه نزدیک شدن به منو نداشتن ...

  • نام رمان:زاده عمارت تاریکی
  • نویسنده:Mahta Zand
  • طراح:نگار1373
  • تعداد صفحات : تعداد صفحات:250
  • موضوع:عاشقانه ،معمایی ،پلیسی
  • بازدید: 7217
ادامه و دانلود