خلاصه: دانلود رمان به ناچاری با صدای جیغِ بلند من و خوردن سرم توی فرمون،دیگه نفهمیدم چی شد ....نوید ...از درِ دادسرا بیرون اومدم و با موکلم خداحافظی کردم و به سمت ماشین رفتم . اومدم در رو باز کنم که تلفنم زنگ خورد، نگاه کردم و دیدم نیلوفر پشته خطه! جواب دادم ... به به...نیلوفر خانم...احوال شما؟ - الو...الو نوید .... جانم؟ چی شده؟؟؟ چرا گریه می کنی؟ - نوید من...تصادف کردم ... تَ...تصادف چراا؟ خوبیی؟ حالت خوبه؟ - آ...آره...نَ.نَوید...من دارم از ترس میمیرم کجایی؟ آدرس بده میرسونم خودمو - سرِ خیابون اندرزگو ام...بعد از تقاطع کامرانیه باشه باشه...تا یه ربع دیگه اونجام ... نیلوفر ... حسابی ترسیده بودم . یه خانمی کنارم ایستاده بود و نگرانم بود، به خاطر ضربه ای که به سرم خورده بود . درد می ...