خلاصه: دانلود رمان گمشده در مه برای بار چندم بود که این سوال را می پرسید؟ بار پنجم... بار هفتم... یا بار هزارم؟هیچ چیز یادم نمی آمد. انگاری گیج گیج بودم. با ترس آب دهانم را قورت دادم و گفتم:من... من این کار رو نکردم.مثل این که از حرف هایم کلافه شده بود. هر بار این سوال را می پرسید، این جواب را می دادم.برای چی کشتیش؟ -من کشتم؟ -پس کار کی بود؟ جواب ندادم. سعی می کردم به دیشب فکر کنم؛ اما انگاری مغزم خالی از هر چیزی بود. -برای بار آخر می پرسم برای چی با چاقو زدیش؟ قلبم برای بار هزارم ایست کرد! من با چاقو زده بودمش؟ نمی دانم چرا دلم می خواست بلند بلند بخندم. لبخند احمقانه ای زدم و گفتم:من ...