خلاصه: دانلود رمان حریق سبز زنگ آخر، زنگ آرایش دخترا برای دلبری از پسرها بود. وقتی که از دوستیهایشان حرف میزدند، حالم از این حرفها به هم می خورد.چند تا از آنها از هدیه هایی که گرفته بودند، می گفتند و اینکه چقدر مهربان و دست و دلباز هستند. مینا میگفت:« هدیه برام مهم نیست، پسر باید خوش تیپ و خوش هیکل باشه». ناهید به حرف او خندید و گفت:« نه اینکه پویا خیلی هم خوش تیپه». مینا چشم غرهای به او رفت و با غیظ گفت:« تا دلت بخواد. هم هیکلش سیکس پکه و هم قدش بلنده بعد با ناراحتی رو برگرداند. ناهید با تمسخر گفت:« والا ما به سیکسپک یه چیز دیگه میگیم». یکی از آخر کلاس گفت:« بابا اینا ...