دو خواهر متولد میشوند که هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند؛ یکی مهربان و لطیف، یکی خشن و نامهربان؛ اما، سرنوشت این دو خواهر به جایی کشیده میشود که اسطورههایی از آنها میسازد؛ اسطورههایی که... . از آغاز زندگیمان نفرت در چشمهایت موج میزد. چرا از منی که همخونَت بودم، نفرت داشتی؟ چرا از منی که خواهرت بودم و به اندازهی تمام دنیا دوستت داشتم، متنفر بودی؟ از آغاز زندگیمان آتش در چشمهایت شعلهور بود و آب در چشمهای من میدرخشید. تو بودی دختری از جنس آتش، خشمگین و تند و من بودم دختری از جنس آب، لطیف و مهربان. تو بودی ملکهی آتش و من ملکهی آب. از آغاز زندگیمان دشمن هم بودیم و آیا میمانیم؟ فصل اول: قصر خاموش صدای آواز پرندهها که با سرخوشی روی ...