معرفی داستان: داستان کوتاه آقای لژیونر من _ نازنین دخترک دلباختهایست که با مادر خود زندگی میکند و نهایت آمال و آزوهایش رسیدن به فوتبالیستی بوده که هر دم دل و دینش را به یغما میبرد؛ لیک در وانفسای این زندگی هزار چهره مجبور است به پای اشتباهات پدر بسوزد و در سایهی ترس از مردی باشد که با غفلت پدرش، او را در یک شرطبندی به غنیمت برده است. داستان کوتاه آقای لژیونر من قسمتی از داستان: در رو باز کردم، وارد خونه شدم. رفتم سمت آشپزخونه. نازنین رو دیدم که یه گوشهی آشپزخونه دراز کشیده مایع سفیدکننده هم پیشش بود. رفتم جلو صداش کردم: - نازنین؟ نازنین؟ چی شده؟ چرا اینجا خوابیدی؟ بیدارشو، بیدار شو! یا اباالفضل! بچهم از دست رفت. خدایا ...