دانلود داستان کوتاه آرامش قبل از طوفان ⭐️

خلاصه رمان:

دانلود رمان سایه دختری که گل‌هایش تنها سرمایه‌ی او هستند؛ پا در زندگی فردی می‌گذارد که گردونه‌ی زندگی‌اش خاطره نام دارد. گردونه‌ای که هر قدمی در آن برمی‌دارد، خاطره‌ای تکراری به یاد می‌آورد. او نیز نمک می‌شود بر روی زخم‌های مردی که کمرش دیگر طاقت شکستگی دوباره را ندارد. نمک می‌شود و در آخر سایه‌ای از خاطراتش؛ دسته‌ای گل رز و صدای خنده‌هایش را برای او به جا می‌گذارد.

در گذرگاه‌های سخت زندگی، تو را که جایی در میانِ بازوان مردانه‌ام می‌بینم، آرام می‌شوم.

آرامشی با چاشنی ترسی که از دیدن طوفان بعد از آرامشِ با تو بودن دارم… .

ته مانده‌ی سیگارم را در جاسیگاری خاموش کردم. نگاهم را روی چراغ قرمزی که قصد سبز شدن نداشت زوم کردم. انگار قصد داشتم با چشم‌غره رفتن به چراغ، او را مجبور به سبز شدن کنم. پنجه‌ای میان موهایم می‌کشم و خودم را سرزنش می‌کنم که چرا به موهایم ژل نزدم؛ حال هر چنددقیقه یک‌بار مجبور به بالا بردنشان با دست باشم. صدای ضبط را زیاد می‌کنم تا شاید با شنیدن صدای خواننده‌ی محبوبم اعصابم را به حالت عادی باز گردانم و به هر چیزی که فکر می‌کنم ایراد دارد گیر ندهم.

درحالی‌که موبایلم را از روی صندلی کمک راننده برمی‌دارم به این نتیجه می‌رسم که طاقت بی‌کار ماندن را ندارم. مشغول چک کردن پیام‌ها می‌شوم. با دیدن پیام صاحب خانه، نگاه عاجزم را به متن پیام می‌دوزم. دیگر اعتباری پیشش نداشتم که با فرصت

 

دانلود داستان کوتاه آرامش قبل از طوفان

 

دانلود داستان کوتاه آرامش قبل از طوفان

 

 

یکی یا دو روز خواستنم موافقت کند. موبایل را روی صندلی پرت می‌کنم و مثل همیشه برای فکر کردن اخم‌هایم را در هم می‌کنم. شاید اگر این هفته به خیریه پول ندهم توان بیشتری برای جور کردن پول اجاره‌ی خانه پیدا کنم… .

صدای تقه‌ای که به شیشه‌ی ماشین می‌خورد من را از دنیای افکار دگرگونم خارج می‌کند. از پشت شیشه‌ی دودی که علاوه بر آن عینک دودی‌ام را هم نقاب چشمانم کردم، تنها خرواری از مو می‌بینم که رنگش مشخص نیست و تمام صورت شخص را پوشانده. شیشه را پایین می‌کشم و هم‌زمان با دست راستم عینکم را برمی‌دارم.

– گل می‌خرید؟

سعی در نگاه به گل‌هایش دارم امّا موهای پریشان نارنجی‌اش اجازه‌ی متمرکز شدنم را نمی‌دهد. خاطرات زنده می‌شوند و من حریصانه می‌خواهم باز هم به پیچش موهایش خیره شوم امّا صدایش اجازه‌ی چشم چرانیِ بیشتر را نمی‌دهد.

– آقا؟

نگاهم را به چشم‌هایش می‌دوزم. قهوه‌ای روشنی که با موهایش هم‌خوانی زیبایی دارد. همیشه آرزویم بود به جای دو تیله‌ی مشکی، یک رنگ دیگر در کاسه‌ی چشمانم باشد و حال آن رنگ را انتخاب کرده‌ام، قهوه‌ای روشن!

– می‌خرم.

لبخندی که روی لبش شکل می‌گیرد خوش‌حالی‌اش را نشان می‌دهد. دست در کیف پول قدیمی‌ام می‌کنم و بی‌حواس مقداری پول کف دستش می‌گذارم. ابروهایش را بالا می‌اندازد و متعجب نگاهم می‌کند.

– با این مقدار پول حتی اگه کل گل‌ها رو هم بهتون بدم بازم کمه!

لبخند روی لبش کج شده. معلوم است او هم از حواس پرتی‌ام متعجب شده و سعی در پنهان کردن خنده‌اش دارد. وقتی حرکتی از جانب من نمی‌بیند، نصف بیشتر پول را برمی‌گرداند و پنج شاخه گل رز را به طرفم می‌گیرد.

 

 

پیشنهاد می شود

دانلود جلد دوم به یادت بیاور

رمان پرواز کردن بال می‌خواهد | REIHANE_F 

رمان مدار هُبوط | kowsar.kh 

دانلود رمان شاخه هم خون

رمان بوی نای عشق

دانلود رمان پایان یک دورگه

5/5 - (2 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1149 روز پیش

بازدید :2349 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

داستان کوتاه آرامش قبل از طوفان

نویسنده

ReiHane_FB

ژانر

اجتماعی، تراژدی، عاشقانه

طراح

غزل زندی

تعداد صفحات

74

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر