خلاصه داستان:
دانلود داستان کوتاه جزیرهی روندو _ جزیرهای خطرناک برای ورود دختران دزدیده شده آماده است؛ جزیرهای که افرادش غیرقابل پیشبینیاند. پیوند دوستیای که به هیچ وجه از بین نمیرود، حتی با مرگ!
همراه با دلهره و ترس پیش میرود. به نظرتان چه چیزی باعث شجاعت خواهد شد؟!
دانلود داستان کوتاه جزیرهی روندو
قسمتی از رمان:
دایه شوکا باور نداشت دخترها که عین دخترهای خودش بودند مردهاند. سامر و سارا ایستادند و توضیح دادند که چه اتفاقی افتاده اما دایه متوجه حرفهای خلاصهوار آنها نمیشد و نمیخواست باور کند.
صداهای عجیب و غریبی که فقط یک نفر می شنید هم، همه را ترسانده بود؛ دایه شوکا صدای ریحان و سارا صدای ژینا و سامر صدای مادرش را می شنید. سارا گفت:
– چی کار کنیم؟
– فقط باید برم دانلود داستان عاشقانه کوتاه جزیرهی روندو سمت پرهی فانتوم.
– چرا؟!
– اگه بتونم سر جاش بزارم و اون اسکرین رو از روش بردارم… شاید بتونیم پرواز کنیم.
– نه، امکان نداره!
– چرا؟! فانتوم هیچ مشکل دیگهای نداره.
– تو این جنگل بین اینهمه درخت، چطوری میخوای بپری؟!
– فقط لازمه دور زد.
– خدای من، تو دیوونهای.
سامر لبخندی زد و نزدیک سارا شد. چشمان پر از عشق سامر، پر از اشکِ خورده شده بود و گفت:
– نگران نباش، فکر نمیکنم روح مادرم بخواد آسیبی بهم بزنه!
-سامر، خواهش میکنم.
و سامر از سارا جدا شد و یک بشکهی کوچک آب نمک را روی تنش خالی کرد. سمت خط ممنوعه رفت؛ یک طناب بلند را به دور کمرش بست و دست دایه شوکا داد و گفت:
– اگه اتفاقی افتاد، با تمام قدرت من رو بکشین این طرف خط!
– بله ارباب!
– بهم بگو سامر.
– بله ارباب، عه، نه… چیز !
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه عدد بامعنا | مهسا آریا
دانلود داستان کوتاه زندگی دیوانهها
داستان کوتاه اعترافات یک سرنوشت