دانلود داستان کوتاه عروس نیمه شب ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان داستان درباره عروسی به نام نادیاست که در شب عروسی خود به قتل می‌رسد و بعد از پنج روز عروسی دیگر به کام مرگ می‌رود.لباس عروس را بر تن کردم تا پا به دنیایی رنگارنگ بگذارم.

گاهی سفید، گاهی سیاه، گاهی به رنگ عشق، گاهی به رنگ خون!

به دامن سفیدش چنگ انداخت و چند قدم عقب رفت. بعد از چند قدم تن سردش به دیوار خورد، چشمان خیسش را به جلو دوخت، از چیزی که پیش رویش بود واهمه داشت. زبان تکان داد تا چیزی بگوید اما خنجر خونین امانش نداد و بی‌رحمانه گلویش را خط انداخت، لباس سفیدش هم رنگ خون شد، بر زمین نشست و تکیه به دیوار داد. دلش می‌خواست آخرین جمله را بگوید اما درد گلویش نمی‌گذاشت. تا جان داشت به لباس خونی خود نگاه کرد و غبطه خورد، غبطه برای عشقش و برای زندگی‌ای که آرزویش را داشت، دیگر جانی نداشت، نگاه خود را بست و به خواب ابدی رفت.

دست‌های مردانه‌اش را فرو برد در موهای مشکی زاغش. کلافه بود؛ کلافه از قتلی که در نیمه شب اتفاق افتاده، بار اول نبود. هر پنج شب یک بار این اتفاق تلخ رخ می‌داد. مشتش را بر میز کوباند، نگاه مشکی‌اش را به پرونده دوخت. باز هم نمی‌دانست چه کند، مگر می‌شد جلوی عروس نیمه شب را گرفت؟! او کار خود را به سرانجام می‌رساند،‌ صدایش را ته سر انداخت و پسر عموی خود را صدا زد. احسان با نگاهی به ترس نشسته داخل شد و احترامی گذاشت و با لحنی آرام گفت:

– بله جناب سرهنگ؟

رویش را از پرونده گرفت و با چشمانی که خشم در آن‌ها خودنمایی می‌کرد گفت:

 

دانلود داستان کوتاه عروس نیمه شب

 

دانلود داستان کوتاه عروس نیمه شب

 

 آماده شو، یه سر به والدین مقتول می‌زنیم.

دانلود رمان جنایی عروس نیمه شب احسان احترامی گذاشت و رو از سرهنگ خشمگین گرفت و از اتاق بیرون رفت. کت چرم مشکی‌اش را تن کرد و از اتاق خود بیرون رفت؛ به احترام‌هایی که به پایش می‌شد توجهی نکرد و راه خود را ادامه داد. از اداره بیرون رفت و احسانی را دید که نگاهش بر آسمان آبی بود. با صدایی بلند صدایش زد، احسان نگاهش را از آسمان گرفت و احترامی گذاشت و سوار ماشین شد. با قدم‌های استوار به ماشین رسید و درب ماشین را باز کرد و سریع بر صندلی نشست و درب را بست. احسان خودرو را روشن، و به سمت مقصد حرکت کرد.

عزاداری خانواده‌ای که دخترشان را تاج سر می‌دانستند دردناک بود. فکرش دردآدر بود؛ شب عروسی، شبی که هر کسی در آن احساس شادی می‌کند، با مرگ عروس فردای آن شب به عزا رو می‌کند.

با عزایی که دیده بود، احساس ناتوانی می‌کرد. با قدم‌هایی آرام سمت مادر به زمین نشسته رفت. با دیدن زن جرئت حرف زدن نداشت. مگر می‌توانست چیزی بگوید؟! زن بر زمین نشسته بود و بدون حرف به گوشه‌ای زل زده بود و آرام اشک می‌ریخت.

زبان باز کرد تا چیزی بگوید که نگاه زن او را ساکت کرد. زن با پوزخند گفت:

 می‌دونم، مرگ حق دختر من شب عروسیش نبود… نه سرهنگ! چرا؟ دختر من باید شب عروسیش با لباس عروس خونی پیدا بشه؟ چرا شب عروسیش باید با لباس سفید که خون تمام سفیدی رو پوشونده بود بخوابه؟

 تسلیت عرض می کنم… باید بگم ما هنوز هیچی در این باره نمی‌دونیم.

 اومدین که چی رو بفهمید؟ این‌که دخترم چجوری مرده، یا ببینید قاتل رو می‌تونید پیدا کنید؟

 ما مشاهده‌گر جسد ایشون بودیم…‌ اومدیم تا داماد رو ببینیم.

 

 

رمان های توصیه شده ما :

خلاصه رمان بده اسم تحویل بگیر

 رمان منِ خیالی | Baran

رمان مودیت | زهرا صالحی (تابان)

رمان جاده می‌رقصد | masihe.ch

دانلود رمان سیگار صورتی

دانلود رمان انفجار تاج

5/5 - (3 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1334 روز پیش

بازدید :3361 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

داستان کوتاه عروس نیمه شب

نویسنده

black.star

ژانر

جنایی ، درام، تخیلی

طراح

صبا عباسی

تعداد صفحات

53

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. mahi_t.z گفت:

    به نظرم داستان قشنگی بود و نویسنده تونسته بودن انتقال حس و حالات رو به زیبایی پدید بیارن
    از طرفی موضوع و ایده‌اش تکراری نبود و از کلیشه دور نگه داشته شده بود
    سیر متوسط بود و تمام وقایع رو به خوبی به رخ می کشید
    من که از خوندنش لذت بردم
    با آرزوی موفقیت برای ستاره عزیز🌹

افزودن نظر