دانلود دلنوشته‌ بغض تنهایی ⭐️

 گلویم بغض بدی دارد، بغضی که با برگشتن به خاطرات هم نمی‌شکند.دلم تنگ است… .سردرگمم!نمی‌دانم چه راه حلی را پیش بگیرم!پس می‌نویسم و به خودش تقدیم می‌کنم… .شاید بگویید حماقتِ محض است، اما من می‌گویم تنها راهی است که آرامم می‌کند.خاطره‌هایمان یادت هست؟می‌خواهی یادآوری کنم؟فقط مشکل این‌جاست که نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم! از دوران کودکی؟ یا از آخرین خاطره‌ی شاد دوسال پیش‌مان؟!​

***

در حال نبش قبر خاطراتم هستم… .

و تو در آن بین مانند الماسی درخشان لا به‌ لای خاطراتم می‌درخشی و خودت را به من یادآوری می‌کنی!

نمی‌دانی که هر لحظه در خاطراتِ تواَم با تو هستم؟​

***

یک نفر با خنده به من گفت:

– «نود و پنج درصد در رویا زندگی کن، و پنج درصد بقیه را در واقعیت!»

فقط سکوت کردم… .

چون نمی‌دانست و من هم حوصله‌ی توضیح نداشتم!

نمی‌دانست که من ۹۹.۹ درصد در رویای تو زندگی می‌کنم و آن یک‌ دهم بقیه را هم با تو در واقعیت!»​

***

دلتنگتم… .

دلتنگ تویی که هر روز، رو به ‌‌رویم هستی!

دلتنگ تویی که دریای چشمان قهوه‌ای‌ات، آرامشم بودند!

دلتنگ تویی که لبخندت، تنها امیدم بود!

دلتنگ تویی که دو سال است در قلبم خلاء ایجاد کرده‌ای!

دلتنگ تویی که… .​

***

نزدیکی‌مان از جنس مکانی است!

هر روز می‌بینمت،

هر روز نگاهم قفل نگاهت می‌شود… .

اما دریغ از یک سخن،

یک لبخند،

یک اخم و حتی یک شکلک بچه‌گانه!

من اکنون حکم ققنوسی را دارم که می‌میرد، خاکستر می‌شود و دوباره زنده می‌شود؛

اما… .

یک فرق کوچک در این میان هست!

من به جای یک سال، هر روز با یادآوری خاطرات می‌میرم و دوباره زنده می‌شوم!​

 

دانلود دلنوشته‌ بغض تنهایی

 

دانلود دلنوشته‌ بغض تنهایی

 

 

واقعاً تو همانی هستی که تا دیروز،

باید دست‌هایم را در دستانش می‌گذاشتم تا خوابش ببرد؟!

یک‌دفعه چه اتفاقی افتاد؟!

من بد شدم که تو بی‌توجه شدی؟

یا تو دیگر آن فرد همیشگی نیستی؟!

یک بیوگرافی از توِ جدیدت به من بده،

شاید دوباره عاشقت شدم!​

***

تنها زمانی که با آسودگی نگاهت می‌کنم؛

هنگامی است که از تو بازخوردی نمی‌بینم.

وقتی تو خوابی و من ساعت‌ها

طوری که زمان از دستم در می‌رود

و پاهایم فریاد درد گرفتن سر می‌دهند،

من تازه متوجه چند ساعتی که فقط نگاهم به تو بوده،

می‌‌افتم!

بعد از ساعت‌ها نظاره کردن رخسار تو،

به طرفت می‌آیم و بو*س*ه‌ای روی گونه‌ات می‌زنم.

ممکن است، مثل هر روز، یک دفعه چشم‌هایت را باز کنی و من را ببینی!

اما خیالم آسوده‌ است… .

می‌دانی چرا؟

چون،

آن فقط من هستم که این لحظات را در حافظه‌ی بلند مدتم حفظ می‌کنم و تو فردای آن روز هیچ خاطره‌ای از این صحنه نخواهی داشت!​

***

اگر دقت کرده باشی… .

عقربه شمار هم جمعه‌ها تنبل و کسل است!

چرا که با کندیِ تمام حرکت می‌کند… .

طوری که بیست و چهار ساعت شبانه روز برایت

چهل و هشت ساعت می‌شود… !

دائم به ساعت نگاهی می‌اندازی، اما در همان دقیقه‌های آغازین روز مانده‌ است!

و من یادم می‌افتد که هنوز در تنهایی به سر می‌برم.​

 

 

دلنوشته های کاربران انجمن یک رمان:

دلنوشته سودای‌گردباد| نیلو‌فر(arshady) کاربر انجمن یک رمان

دلنوشتهٔ محنت| افسانه نوروزی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

دانلود دلنوشته من بدون تو

دانلود مجموعه دلنوشته گرد و غبار دل

رمان کلاف

5/5 - (2 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1251 روز پیش

بازدید :1467 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دلنوشته‌ی بغض تنهایی

نویسنده

مریم یونسی

ژانر

تگ: محبوب

طراح

غزل زندی

تعداد صفحات

18

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 4 )


  1. مریم گفت:

    عالییییی بود واقعان

  2. Zaroo گفت:

    مانند همیشه، هر آنچه که می‌نویسی شاهکاری فوق‌العاده بیش نیست…
    همچنین این دل‌نوشته‌‌ی که با قلم رسا! زیبا، مملو از حس خوب، فوق‌العاده جذاب؛ نوشتی… تبریک مریم عزیزم♡

  3. مریم یونسی گفت:

    سلام..
    ممنون از همه واقعاا….
    ممنون خواهر قشنگم “Zaroo”

  4. sra گفت:

    نه به به داشت زیبا بود 💙👍🏿

افزودن نظر