خلاصه رمان :
دانلود رمان اتشی بر پیکر جانم این رمان یکی از پرطرفدار ترین رمان های یک رمان می باشد حسادت و نادانی، آتش میشود و بر زندگی دخترکی میافتد که بیگناه است. گناه او چیست وقتی هیچ شباهتی به خواهر دوقلویش ندارد؟!او سالها با عقده بزرگ دیده شدن رشد میکند و این عقده در زندگیش ریشه میدواند و قلبش را تَرَک میزند.در این میان عشقی سرزده، شعلهمیکشد و آتشِ این زندگی را شعلهورتر میکند
سطح این رمان برگزیده می باشد
سرش را سمت پنجره برگرداند و اشکهایش، صورتش را خیس کردند. دندانهایش را روی هم فشار داد و سکوت کرد.
مادر باری دیگر، با عصبانیت فریاد کشید:
-تو چی از نادیا کم داری؟ هان؟! جواب بده.
بغضی گلویش را فشرد و مانع صحبت کردنش شد. خواست از جا برخیزد که مادر مچ دستش
را گرفت و روی صندلی نشاند.
-تو هیچجا نمیری تا بابات بیاد تکلیفت رو مشخص کنه. من نمیدونم چطور میشه
خواهر دوقلوت معدلش ۱۹/۷۰ مییاد، اما تو چهارتا تجدید مییاری!
-دیدی که خوندم، خیلیم خوندم اما…
-اگه خوندی پس باید خیلی خنگ باشی که حتی نتونستی ۱۰ بگیری. خاک تو سرت نازنین، خاک تو سرت!
نگاهش را به چشمان نادیا، خواهر دوقلویش دوخت، از این حس غرور آمیخته با ترحم نادیا تنفر داشت.
از اینکه مدام در مقابل او خرد شود و چون زباله بیارزش باشد، بیزار بود. اینبار نادیا لب گشود:
دانلود رمان آتشی بر پیکر جانم
دانلود رمان اجتماعی بس کن مامان، حالا اتفاقیه که افتاده، خودم کمکش میکنم که ریاضی و فزیکش قویتر بش…
هنوز حرفش تمام نشده بود که نازنین با صدای بلندی فریاد زد:
-من به کمک کسی نیاز ندارم. هزار بار هم گفتم که از تجربی متنفرم. از همهی درساش، از همهی دکترا متنفرم
شانه را برداشت و آن را روی موهای بلند و طلایی رنگش کشید، موهایش را گلوله کرد و بالای سرش بست.
رژ قرمز رنگش را از روی میز آرایشیش برداشت و رژ روی لبش را کمی پر رنگتر کرد، سپس لباس دکلتهی فیروزهای رنگش را مرتب نمود و روی تخت نشست.
از بین کاغذها تکه کاغذی را جلوی چشمهایش گرفت و با صدای بلندی خواند:
-کاش به جای تو هر صبح سارا در کنارم بود، او بود که نگاهش در نگاهم گره میخورد و او داروی تنگی نفسهایم میشد!
لبخندی روی لبش نشست، نفس عمیقی کشید و یکیدیگر از کاغذها را برداشت و شروع به خواندن کرد:
-امروز دوباره به خاطرت نفسم گرفت، گفته بودم نفسهایم بند نفسهایت شده هرچند هیچوقت باور نکردی! این نفس آنقدر میگیرد تا روحم را از این جسم خستهام جدا کند.
چشمان سبز رنگش را ریزتر کرد و روزهای خوش گذشتهاش را در کنار آراس تصور نمود و آرام زیر ل**ب گفت:
-اون هنوزهم دوسم داره!
و بعد خندهی ریزی کرد.
هنوز خندهاش تمام نشده بود که صدای آیفون خانه افکارش را درهم ریخت.
از پلهها پایین آمد و نگاهی به تصویری که آیفون نشان میداد انداخت، با کمال تعجب آراس بود! به نظر عصبانی و بیقرار میرسید!
با ابروهایی گره خورده و چهرهای متعجب دکمهی باز کردن در را فشرد، بعد وارد حیاط شد و به استقبال آراس رفت.
آراس بلافاصله بعد از اینکه در حیاط را پشت سرش کوبید، بدون اینکه توجهی به احوالپرسی سارا بکند، گفت:
-به چی میخوای برسی تو؟!
سارا با کفشهای پاشنه بلند و نقرهای رنگش آهسته به سمت آراس قدم برداشت و طبق معمول با عشوه گفت:
-چی شده آراس؟! اینجا چیکار میکنی؟!
رمان های که قطعا دوست خواهید داشت :
این رمان فوق العاده ست . خیلی خیلی جذابه . هرچی بگم کم گفتم . پیشنهاد میکنم حتما بخونین . مطمئن باشین پشیمون نمیشین . به فائزه جان هم تبریک میگم بابت نوشتن همچین رمان خلاقانه ای . منتظر رمان عروس اقیانوس و دیگر رمان های زیباشون هستیم : )
سلام من این رمانو خوندم ایده جالبی داشت هدف نویسنده خوب بود قلم خوبی هم داشتند ولی یه سری چیزا رعایت نشده بود که اگه رعایت شده بود میتونم بگم بهترین رمان میشد از یه جایی به بعد داستان رو الکی کش دادین منظورم دزدیدن و فرستادن نازنین در عرض چن وقت به ایالات تگزاس بود این به کنار وقتی به تگزاس رسید از دست اسمیت خلاص شد
رفتن به تگزاس به همین اسونیه که هومن و اراس در عرض چند روز میرفتن تگزاس؟؟باور پذیر نبود در نهایت نازی چون بستگان درجه یک نبود چه جوری رفت ملاقات اراس تو زندان ؟؟
امیدوارم تو رمان های بعدی رعایت کنید موفق باشید
قشنگه… پیشنهاد میکنم بخونید
اون قسمت سختگیرای مامان باباش واسه درس و مجاب نشدنشون دقیقا زندگی منه.منم مثل نازنین کارای هنری انجام میدم ولی خانوادم پزشکی میخوان.تهشم میگن تو چه مشکلی داری که پرخاشگری:)
این رمان یکی از بهترین رمان هایی بود که خوندم و جزء رمان هایی که یه حسی خاصی نسبت به شخصیت هاش پیدا میکنی و میتونی احساسشونو درک میکنی
پیشنهاد میکنم حتما دانلود کنید، ارزش خوندن داره ♡
سلام رمان نثر خوبی داشت و پیشنهاد میشه خوندنش
فقط برخی از قسمت های رمان دور از تصور بود مثل دزدیدن نازنین و بردن اون دقیقا به تگزاس
اما در کل خوب بود
رمان قشنگی بود ، آدمو میبرد تو رویای خودش
ارزش وقت گذاشتن رو داشت .
خسته نباشید میگم به نویسنده عزیزش
خدا قوت
سلام فقط میتونم به نویسنده بهم فوقالعاده بودن و ممنونم ازشون وباعث خوشحالی که کسانی هنوز هستند که دغدغه های جامعه رو با قلمی خوب و گیرا به وجود مارن،،
ایراداتی که دوستان گفتن چیزی از زیبایی خود موضوع و ایده و داستان کم نمیکنه
البته من با دوستان موافقم
در کل ارزش خوندن و وقت گذاشتن داشت
خسته نباشید…قلمتان مانا
با سلام خدمت نویسنده خوب رومان آتشی بر پیکر جانم. من هم مثل بقیه دوستان ازتون تشکر میکنم بابت قلم خوبتون . بنظرم این یکی از رومانهای خوبی بود که خوندم و خیلی آموزنده برای خانواده ها. من تیکه های آخر رومانرو که سخن نویسنده بود رو حتی کپی کردم و برای عزیزانم فرستادم . واقعا خسته نباشید
خیلی عالیه حتما حتما توصیه میکنم که بخونینش ارزششو داره وقت بزارین⭐⭐⭐⭐
خیلی رمان آموزنده ای هستش واقعا عالی👏👏⭐
خیلی رمان آموزنده ای هستش واقعا عالی خانم حاجی حسینی بهترین نویسنده رمانی هستی که تا حالا دیدم👏👏⭐
فوقالعاده بود
واقعا خسته نباشید خانم حاجی حسینی
از یک رمانم ممنونم ک مارو در این لذت خوندن شریک کرد
تو یک کلام عالی عالیییی، موضوع جدید ،قلم قوی، فضا سازی فوق العاده…یعنی من با این رمان هم خندیدم هم احساساتی شدم هم گریه کردم هم ناراحت شدم هم خجالت زده هم عاشق…. دست نویسنده درد نکنه واقعا فوق العاده بود تبریک میگم.
رمان فوق العاده ای بود .دست نویسنده درد نکنه و انشالله در همه کارهاش موفق باشه .
داستان بکر و پخته ای داشت،به نظرم هیچ پدر و مادری یه شبه تغییر نمیکنن و شما این واقعیت و تو داستانتون داشتین،با نظر دوستان موافقم،یه جاهایی دور از واقعیت بود و یه جاهایی ایرادهای جزئی داشت ولی کلیت داستان و تحت تاثیر قرار نداد،با پایان داستانتون و ادامه ندادن خیلی موافق بودم،در کل همه چیز خوب بود،به امید کارهای بیشتر،خدا قوت
این رمان یکی از بهترین رمانایی بود که خوندم
نویسنده عزیز خسته نباشید
وااای من چقدررر منتظر بودم این رمان زودتر بیاد واسه دانلود. خیلی رمان خوبیه. آخرشم واقعا منطقی تموم میشه.
دوتا دوقلو که باهم فرق دارن😍
شخصیت پسر داستان خیلی مهربونه