دانلود رمان آهنگ صدات ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان آهنگ صدات داستان راجب دختری هست که به واسطه یک مهمانی با پسری اشنا میشه و از همان لحظه اول شروع مشکل انهاست کم و بیش همه ی ما یه رابطه معلق رو تجربه کردیم تو دوراهی موندیم و نه توان دل کندن داشتیم.. نه توان موندن .. وقتی به خودمون اومدیم که بهترین لحظه های زندگیمون رو دادیم پای ادمی که بی لیاقتیش رو ثابت کرده ‌‌… من یه روانشناسم ..
ولی این روزا خودمم تو زندگیم به یه روانشناس نیاز دارم ..
درست زمانی که با خودم عهد بستم دیگ عاشق نشم..
روانی تنها بیمار روانیم شدم..

مارال رفت سمت ماشین من و گفت: با مال تو بریم من بعدا میام مال خودمو بر میدارم.

سرم رو تکون دادم و سوار شدم.

‏آینه جلو رو روی خودم تنظیم کردم و رژ لب کالباسیم رو از کیفم در اوردم و رو لبام کشیدم..

مارال: جووون نمیگی اینجوری رژ میزنی یه وقت عاشقت میشم

آینه رو دوباره تنظیم کردم و گفتم: مسخره بازی در نیار این لبا صاحب دارن

قیافش و کج کرد و گفت: رمان طنز ایی حیف این لبا که صاحبش اون عتیقس …

من اصلا نمیفهمم تو با چی اون هنوز دوستی.

از آینه بغل به پشت سرم نگاه کردم و گفتم : نمیدونم

مارال: نمیخوای تمومش کنی؟؟

_میشه راجبش صحبت نکنیم.

اصلا حوصلشو ندارم

دیگه حرفی نزد و راه افتادیم.

کل راه فقط به این فکر میکردم که واقعا چرا؟

چرا هنوز دارم به یه رابطه اشتباه البته از نظر من … ادامه میدم؟

دانلود رمان آهنگ صدات

دانلود رمان آهنگ صدات

 

 

از نظر اون که من نیمه گمشدشم..

من دوسش داشتم و اون تنها کسی بود که تو زندگیم بهش اعتماد داشتم….

البته همه اینا قبل اتفاقی بود که افتاد..

قبل از اینکه بهم نامردی کنه، نمیدونم چرا دوباره بخشیدمش

دوباره برگشتم پیشش…

تنها چیزی که میدونم اینه که الان خوشحال نیستم…

بهش اعتماد ندارم..

نمیخوام کنارم باشه..

من برگشتم پیشش چون میدونستم مقصر نبوده …

بخشیدمش از سر لجبازی با ترانه.

ترانه همیشه هرچیزی که داشتم رو میخواست، از بچگی همینطور بود…

حتی اگه بهترین چیزارو هم داشت باز سر داغون ترین وسایل من خونه رو میزاشت رو سرش…

دوقلو بودیم ولی ناهمسان، بهنام هم که خوشتیپ ترین و باهوش ترین  رمان جدید پسر دانشگاه بود و خب حالا تصور کنید عاشق من بود..

ترانه همه کار برای به دست آوردنش میکرد..

ولی من از بهنام توقع اینکه بهم نامردی کنه رو نداشتم…

مارال: تویتی!!

برگشتم سمتش و سوالی نگاش کردم.

مارال: حواستت کجاست؟؟! کافه رو رد کردی.

بی توجه به سوالش دور زدم و جلو کافه نگه داشتم، پیاده شدیم و وارد کافه شدیم.

طبق معمول رفتیم طبقه بالا و جایی همیشگیمون نشستیم ، البته طبق معمول قدیم خیلی وقته دیگه اینجا نمیاییم…

 

پیشنهاد می‌شود

 کارد به استخوان می‌رسد | مبینا قریشی

 دامی از جنس خنده‌هایش | نفیسه سادات امیرلطیفی 

رمان سپید به رنگ آرامش ⭐️

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 859 روز پیش

بازدید :6940 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

آهنگ صدات

نویسنده

مرجان جانی

ژانر

عاشقانه/اجتماعی

طراح

مائده شمش

تعداد صفحات

378

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر