دانلود رمان جدال نور و تاریکی ⭐️

خلاصه:

دانلود رمان جدال نور و تاریکی بازهم جدالی دیگر، جنگ تمام نشدنی نورو تاریکی. قدرت نور برای پاکی، مهربانی، عدالت وقدرت تاریکی برای ظلم، شرارت و خشمو نفرت با یکدیگر می جنگند. هر جناح قدرت های خاص خود رادارند و افرادی که برای این دو می جنگند. این بار کدام یک می تواند پیروز میدان باشد؟ آیا خیر برشر می تواند پیروز شود

یا… آن هم وقتی پای عشق ممنوعه ای به قصه باز شود. آیا عشق می تواند پیروز میدان شود؟ درآخر کدام پیروز این جدال می شود؟ نور؟ تاریکی؟ یاعشق؟لیانا

به خاطر باد سردی که وزید دستامو دورم حلقه کردم برای فرار از سوز سرما

پشت دیوارهای خونه های اطراف رفتم. نشستم رو زمین و زانوهامو بغل کردم

و سرمو گذاشتم رو دستام. پس از مدتی سرمو بالا آوردم و پول هایی که

امروز بدست آورده بودم رو از جیبم در آوردم و نگاه کردم. آهی می کشم

و دوباره پولارو تو جیبم می ذارم از جام بلند می شم و راه می افتم به
سمت تنها سرپناهی که توی شهر بزرگ لندن دارم، یه خونه متروکه که

شبا بیش از حد ترسناک می شه. یه کوچه بیشتر تا خونه دربو داغونم فاصله

ندارم که توی کوچه چشمم  رمان جدید به یه پسر دوازده ساله می خوره که بخاطر

سرما داره می لرزه. شاید هوا اونقدرا

هم سرد نباشه ولی با لباسایی که ماها داریم… راهمو کج می کنمو می رم سمتش

با شنیدن صدای پام سرشو بلند می کنه و نگاهم می کنه موهامو می دم پشت گوشمو

پولارو از جیبم در می یارم می گیرم سمتش، پسرک نگاهم می کنه

و با صدایی که به خاطر سرما می لرزه می گه

_ پس خودت چی؟

_ بگیرش تحمل گرسنگی برای من راحت تره تا برای تو.

دانلود رمان جدال نور و تاریکی

دانلود رمان جدال نور و تاریکی

 

_ ولی آخه…

_ اشکالی نداره بگیرش.

پسرک درآمد ناچیزمو می گیره  رمان عاشقانه و با یه تشکر ازم دور می شه، مسیر

رفتنشو تا وقتی که کاملا ازم دور بشه دنبال می کنم و وقتی به

خودم می یام که دوباره باد سردی تنمو می لرزونه. دوباره راه می افتم

ولی این بار قدم هامو بلندتر و سریع تر برمی دارم. بالاخره به خونه می رسم

و به پوشیده ترین قسمتش می رم، روی قالیچه کهنه ای که از خونمون باقی مونده

می شینم صدای شکممو می شنوم که قاروقور می کنه ولی اهمیت نمی دم چون می دونم

که امشبم از غذا خبری نیست. بیشتر وقتا اوضاع همینه یا

نمی تونم پول در بیارمو گرسنه می مونم یا با بخشیدن

پولی که در می یارم. با این که خودمم محتاج اون پولا هستم ولی همیشه شادی

دیگران هر چند کم برام با ارزش تر از پولیه که در میارم. از غذا که خبری نبود

برای همین سعی کردم بخوابم ولی مگه با شکم گرسنه و زمین سفت زیرم می شد؟ بالاخره هرجوری که بود خوابیدم.

آدرین هیچ وقت از آب و هوای لندن خوشم نیومده. انگار این شهر نفرین

شده هست. همیشه هوا ابری و سرده و من از سرما متنفرم.

دستامو توی جیب کت ذغالی رنگم فروکردم، شال گردن مشکی رنگم و دور گردنم محکم کردم و بی هدف به راهم ادامه دادم.

 

پیشنهاد می شود

دانلود رمان فراموشت خواهم کرد

رمان دُژَم | khiyal.rad 

 رمان مبارزان عشق جلد دوم | حسنا(هکر قلب) 

رمان مهرگان (جلد دوم خاتمه بهار) | الیف شریفی

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 1955 روز پیش

بازدید :3395 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:جدال نور و تاریکی

نویسنده

نویسنده:Roghayehl,Blackrose

ژانر

موضوع:عاشقانه،فانتزی

طراح

طراح:فرزانه رجبی

تعداد صفحات

تعداد صفحات:134

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 5 )


  1. باران گفت:

    چرا ادامه این جلد نیست ؟لطفا بذارید

  2. ستاره گفت:

    لطفا ادامه اش را بزارید

  3. ME گفت:

    جلد دوم رو قرار می دید چون در سایت های دیگه هم نیست و از طرفی پایان جلد اول سال ۹۶ بوده و الان حدود ۵ سال گذشته

  4. ME گفت:

    اوکی ممنون

افزودن نظر