خلاصه :
دانلود رمان دلارام من _ حوراء دختری است در خانوادهای ثروتمند اصفهانی؛ اما با بقیه خانوادهاش فرق دارد؛ تفاوت حوراء، شاید به نظر دیگران عجیب بیاید اما او عاشق این تفاوت است. تفاوتی که در آخر، او را به دلارام میرساند.پدر حوراء سالهاست از دنیا رفته و چیز زیادی درباره پدرش نمیداند، گرچه ناپدریاش هرچه خواسته دراختیارش گذاشته؛ حوراءِ
این رمان جدید اختصاصی سایت یک رمان است.
نوزده ساله به دنبال خود، خانواده و دلارام حقیقیاش میگردد؛ او در ابتدای جست و جویش، به جوانی حامد نام برمیخورد و جاذبهای در او مییابد که در هیچ یک از مردان اطرافش نیست، جاذبه حامد، حورا را به مسیری تازه رهنمون میکند و رازهای سربه مهری برایش برملا میشود که…
دلارام من، ترسیم فراز و نشیبهای یک خانواده ایرانی ست درسایه دفاع مقدس و حماسه مدافعان حرم…
دانلود رمان دلارام من
قسمتی از رمان:
بین ماشینها دنبال مزدا ۳ مادر میگردم؛ بیشتر بچهها رفتهاند و حالا من و ده نفر دیگر ماندهایم، رمان اجتماعی دستم میرود به طرف گوشیام تا شماره مادر را بگیرم؛ اما منصرف میشوم؛ وقتی بگوید “تو راهم” یعنی “تو راهم” و زنگهای پشت سرهم من سرعتش را بیشتر نمیکند، ساعت حدود یک ربع به یازده است. شاسی بلندی کنار خیابان میایستد و بوق میزند، همه مرا نگاه میکنند؛ اما اینکه ماشین مادر نیست! چشم میاندازم داخل خودرو؛ نیما است، پس مادر کجاست؟ درحالی که در دل به نیما ناسزا میگویم از بچهها خداحافظی میکنم و میروم به طرفش، در را باز میکنم و عقب مینشینم؛ طوری نگاهم میکند که معنای جمله “اصلا از سالم برگشتنت خوشحال نیستم” را برساند.
– مگه راننده تاکسیام شب و نصفه شب بیام دنبالت؟
پیشنهاد میشود
رمان مودیت | زهرا صالحی (تابان)
رمان چاه تنهایی | مریم علیخانی
بد نبود موضوع زیاد جالب نبود
موضوع جالبی داشت ورمان عالی بود شاید به خاطر اینکه واقعیت جامعه حالا رو نوشته بود به مزاج بعضی ها خوش نیاد من پیشنهاد میدم بخونید
داستان و موضوع عالی بود.
قلم نویسنده زیبا بود.توصیه می کنم حتما بخوانید
مانا باشید
به نظرم میتونست از این بهتر باشه..و این که خیلی شخصیت های رمان خشک مذهب به نظر میومدن..برای جلب نوجوانای امروزی بهتر بود انقدر دین رو سخت نشون نمیدادن واگه نویسنده از موضع تقابل دو گروه مذهبی و غیر مذهبی صرف نظر میکرد و بیشتر راجب جانباز ها و مدافعین حرم گفته میشد بهتر بود
اتفاقا قشنگ بود
شخصیت ها خشک مذهب نبودن بلکه به نظر من اتفاقا به واقعیت خیلی نزدیک بود…ولی متاسفانه توی رمانای مثلا مذهبی ما، آدمای مذهبی به رعایت بعضی حریم ها تقید ندارن یا مثلا دختر مذهبی ها خیلی لوس و بی مزه هستن. اینجا اینطور نبود و واقعا شخصیت ها پخته و نرمال بودن و نویسنده دچار کلیشه نشده و روند داستان هم جدید و جالبه. نویسنده خیلی خوب تونسته با مخاطب بازی کنه و غافلگیری به وجود بیاره و غیر قابل پیش بینی بودن داستان جذابش کرده
به نظر من چیزی که توی رمان هست،تقابل دو طیف نیست بیشتر تبادل نظره.که بازم خیلی واقعی هست و بالاخره چیزیه که وجود داره
و مهمتر از همه،خیلی عالی تفاوت خانواده ایرانی اسلامی رو با خانواده غربی نشون داده بود.
در کل دوست داشتم مخصوصا حامد رو که باهاش زندگی کردم و واقعا دوست داشتنی بود…
ممنون…
واااااااااااای رمانش عالیههههههههههههه پیشنهاد میکنم حتما بخونین
نویسنده ی عزیزم خیلی خیلی ممنونم بابت نوشتن این رمان خداقوت عزیز 🙂
ممنون از لطف شما.
سلامت باشید.
سلام نویسنده جان رمانت عالییی بود و منتظرم رمان های بعدیتم بخونم واقعا قشنگ بود و من خیلی راحت و سریع با شخصیت ها ارتباط برقرار میکردم ولی داستان کوتاه بود یه کمی و عاقبت نیما و یکتا کاملا مشخص نشد ولی خب اینم میتونه سبک باشه در کل خیلی از رمانت خوشم اومد و اعتراف مکنم اونجا که اون مداحی قشنگ سلام عزیز برادرم رو نوشته بودی گریه کردم
نویسنده عزیز من این رمانو که می خونم (عاشقشم و صد دفعه خوندمش) احساس خوبی دارم لطفا بازم بنویس فصل دومشو🥺
عالی بود خیلی خوب بود
فقط اینکه این حورا خانم و علی آقا به هم رسیدن ؟
سلام ممنونم شما خانم شکیبا.من در سایتی خوندم که این رمان بر اساس واقعیت نوشته شده.درسته؟
و اینکه اگر بر اساس واقعیتِ حامد واقعی داستان چه کسی هستن؟
ممنونم🌹
سلام ممنونم از شما خانم شکیبا بابت نوشتن رمان زیباتون🌹
فقط میخواستم بدونم که بر اساس واقعیت بود؟
و اگر بود حامد واقعی داستان چه کسی هستن؟