دانلود رمان دل بی تو غم زده ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان دل بی تو غم زده فردا قراره با اتوبوس به تهران برم تا شغلم و که پزشکیه ادامه بدم… هرکی منو ببینه باورش نمیشه پزشکم .. بلطف کلاسای جهشی و جلوتر از همسن و سالام امتحان دادن الان پزشکم ….. .درحال حاضر درحال جمع کردن لباسامم …اینم از این ….زیپ چمدونم و بستم…اوففففف بلاخره تموم شد آخیییش…عرق رو پیشونیم و می پاکم و خودم و رو تخت پرتمیکنم…از فرط خستگی زودی خوابم برد…وقتی بیدار شدم ساعت و که دیدم چشام چهار تا شد.. .

اگه دوسال پیش بخاطر کار بابا نمی رفتن الان کنارم

بودن …مثل اینکه موقع برگشت کوه ریزش میکنه و روی ماشین

بابا میوفته و هردوشون از دنیا میرن…کاش منم باهاشونمیرفتم…

اه …بازم فکرم به گذشته رفت.. .

سرم و تکون دادم تا افکار منفی ازم دور بشه….طبق عادت

همیشگیم بدون اینکه یکی یکی از پله ها بیام پایین

…چهارتا پله رو یه دفعه ای پریدم .. .خییییلی حال میده .. .

یادش بخیر یه بارم از پله های خونه یکی از فامیلامون پریدم

پام شکست ..ولی بازم آدم نشدم:((

به سمت در حیاط رفتم که آیفون و زدن …در و که باز کردم

سانا رو دیدم….سانا بهترین دوست منه که از پنجم ابتدایی

باهم بودیم…از وقتی که تنها شدم ..همیشه پیشمه و همیشه

همدم لحظه های سختمه …الانم اومده که تا ترمینال

همراهیم کنه…. .لبخندی به قیافه دوست داشتنیش زدم و گفتم:

-سلام …مرسی که اومدیمتقابلا لبخندی زد و گفت:

-سلام نیلا جونم…نیاز به تشکر نیست وظیفمه ..یه

دوست خوشگل بیشتر نداریم که..

با قدردانی نگاهش کردم که گفت:

-بسه نرو تو فاز هندی که حوصله ندارما… بزن بریم که

دانلود رمان دل بی تو غم زده

دانلود رمان دل بی تو غم زده

 

 

 

دیر شد..به خودم اومدم یه وای بلند گفتم ….سوار ماشینش شدیم و به

سمت ترمینال حرکت کردیم..بعد یه ربع رسیدیم که دیدم اتوبوس اومده .. .

با اشک و گریه همو بغل کردیم و خداحافظی

کردیم…چمدونم و برداشتم و دویدم سمت اتوبوس…از شانس خوبم

اتوبوس ۱۰ دقیقه تاخیر داشت بخاطر همین جا

نموندم….سرجام نشستم و از پنجره برای سانا دست تکون

دادم…اونم دست تکون داد…دلم براش خیلی تنگ میشد .. .

اتوبوس حرکت کرد.رمان جدید..همینطور که از پنجره بیرون و نگاه

میکردم چشمام گرم شد و خوابم برد…وقتی بیدار شدم دیگه

رسیده بودیم و همه درحال پیاده شدن بودن …کش و قوسی

به بدنم دادم و ..شالم و درست کردم.. تو آینه کوچولوم که

همیشه باهام بود قیافم و نگاه کردم .. .

خب مشکلی نبود… بلند شدم از سرجام و پیاده شدم…. .

چمدونمو تحویل گرفتم و برای یه تاکسی دست تکون دادم

…کنارم ایستاد و گفت:-سلام ..کجا میرید؟

آدرس و بهش گفتم که گفت سوار شم…تو حال و هوای خودم

بودم که گفت رسیدیم …تشکری کردم و کرایش و حساب

کردم…از ماشین پیاده شدم…به آپارتمان روبروم نگاه کردم …مثل این که دوستم برام یه

خونه تو این آپارتمان اجاره کرده بود و گفته بود کلید و از

 

پیشنهاد می‌شود

رمان اغما زده | سهیلا زاهدی

رمان سیگار نقره‌ای | Fateme TB

رمان شیاطین در نیویورک | This is jawad

دانلود رمان نقاب من در برابر تو

کتاب با ماهی ها غرق می شوم

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 757 روز پیش

بازدید :4707 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دل بی تو غم زده

نویسنده

صفورا یارمرادی

ژانر

عاشقانه/اجتماعی

طراح

مائده شمش

تعداد صفحات

250

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر