خلاصه رمان :
دانلود رمان روژان دوباره چراغ های راهنمایی با من لج کرده بودند تا بهشون میرسیدم چراغ قرمز میشد و من با حرص لبم رو میجویدم و به زمین و زمان ناسزا میگفتم .بالاخره بعد از نیم ساعت به دانشگاه رسیدم . ماشین رو بالاتر از دانشگاه کنار خیابون پارک کردم چون مطمئن بودم نه تو پارکینگ و نه جلوی دانشگاه جای پارکی پیدا نخواهم کرد.
نگاهی سرسری به خودم تو آینه انداختم و بعد از مطمئن شدن از مرتب بودنم از ماشین پیاده شدم و به سمت دانشگاه رفتم .
از ترس این که گیر حراست دانشگاه نیفتم کمی مقنعه ام رو جلو کشیدم و وارد دانشگاه شدم.
صدای همهمه دانشجو ها در سالن پیچیده بود .هرچی به کلاسم نزدیکتر میشدم صدای همهمه بیشتر میشد واین نشون میداد استاد هنوز نیومده زیر لب گفتم:خدایا دمت گرم از غرغرای استاد در امان ماندم.
در کلاس رو باز کردم همه بچه ها اومده بودند.
به سمت اکیپمون که اخر کلاس نشسته بودند رفتم.رو بهشون گفتم :
_سلام بر و بچ ,صبح عالی پرتقالی
زیباخندید و گفت :روژان بیا اینجا بشین
رفتم کنار زیبا نشستم و کیفم روی میز گذاشتم
زیبا الکی اخمی کرد وگفت:
_روژان خانوم باز که دیر اومدی؟
مهسا:
_احتماال باز خانوم خواب مونده طبق معمول
مثل بچه ها خودمو لوس کردم و گفتم:
_اوهوم دقیقا
صدایخنده زیبا و مهسا بلند شد و نگاه همه به سمت ما چرخید .
زیبا با ناراحتی گفت:
دانلود رمان روژان
شنیدین استاد این کتاب تغییر کرده
بدون اینکه حواسم باشه صدامو بردم بالا و گفت :
_نهههه واقعا!!!حالا استادش کیه؟
مهسادر حالی که لبخندش رو کنترل میکرد گفت:
_چه خبرته کلاس رو گذاشتی رو سرت .همون یه ذره ابروی نداشتمون رو هم بردی .
_خب حالا مامان بزرگ غرغرات تموم شد.حالا بنال ببینم استادش کیه
_مامان بزرگ عمته. نمیدونم دقیق ولی از بچه ها شنیدم که خیلی معتقد و مذهبیه.از اونا که به چشم دانشجوهای دخترش نگاه نمیکنه و همش زمین
متر میکنه
_عزیزم تکلیف رو روشن کن .عمم مامان بزرگمه یا عممه
با اتمام حرفم زیبا پقی زد زیر خنده و سرش رو گذاشت رو میز کم مونده بود از خنده میزو گاز بزنه.
مهسا که از دستم کفری شده بود و سعی میکرد لبخند نزنه تا مثلا من و زیبا پررو نشیم گفت:
_کوفته
در کلاس باز شد به سمت در نگاه کردم استاد جدید وارد شد .زیادی برای استاد بودن جوون بود .
به سمت میزش رفت و بعد گذاشتن کیفش روی میز نگاهی به کلاس انداخت و گفت:
_سلام علیکم.امیدوارم تعطیلات خوشی را گذرانده باشید وبا انرژی مضاعف به تحصیل بپردازید
من کیان شمس هستم این ترم به جای استاد علوی درخدمت شما عزیزان هستم.شاید با دیدن ظاهر من پیش خودتون فکرکرده باشیدکه
استاد شمس بد اخلاقه.نه اینطور نیست.من جدیم اما نه به طوری که کلاس رو جولانگاه انتقام از دانشجو قرار بدم
.من به قوانینی که قبلا در کلاس داشتید احترام میگذارم ودوستانه با رعایت قوانین استاد علوی در کنارهم به تعلیم و تعلم می پردازیم
.چندنکته رو خدمتتون عرض میکنم
یک.سعی کنید در کلاس حضور داشته باشید تا مطلب رو خوب فرا بگیرید .اگرهم مشکلی پیش اومد که نمیتونستید تو کلاس حضور
پیشنهاد میشود
رمان مودیت | زهرا صالحی (تابان)
رمان چاه تنهایی | مریم علیخانی
عالی بود خسته نباشی نویسنده عزیز
سلام به نویسنده عزیز خسته نباشید
راستش و بخوای خیلی وقت بود رمان این شکلی نخونده بودم یعنی به دین و این جور مسائل بپردازه. شاید بوده و من نخوندم. خلاصه بگم رمان خوب بود. موضوع داستان کمی کلیشهایی بود که قبلاً مثلش و دیده بودم. اما درکل خوب بود. نوع قلم هم ساده و روان بود. امیدوارم از نقدی که کردم ناراحت نشده باشین.
با آرزوی بهترین ها برای شما نویسنده عزیز.
واقعا رمان خیلی قشنگی بود
خیلی خوشم اومد
خوشحالم که راضی بودید
رمان خیلی عالی بود من خیلی خیلی دوسش داشتم
فقط مخواستم بدونم کی جلد دومش میاد خیلی مشتاقم ادامشو بخونم
درکل خسته نباشید😊😊
رمان خیلی عالی بود من خیلی خیلی دوسش داشتم
فقط مخواستم بدونم کی جلد دومش میاد خیلی مشتاقم ادامشو بخونم
درکل خسته نباشید😊😊
سلام به محض اومدن قرار میدیم
عرض خسته نباشید خدمت نویسنده محترم.
خانم فاطمی عزیز واقعا از رمانهایی که مینویسید ازتون ممنونم . رمانهای شما بسیار اموزنده و زیبا هستند و برای نوجوان هایی مثل ما خیلی خوبه و میتونیم از شخصیت هایی که شما در رمانهایتان استفاده میکنید کمی الگو بگیریم…
…با ارزوی موفقیت بیشتر برای شما…
عااااااالی بابا عالی
بوس به صورتت همتووون😘
بین رمان های اینترنتی که خوندم دومین رمانیه که واقعن به دلم نشست
سلام ممنون از نویسنده عزیز خیلی عالی بود🌹🌹🌹