دانلود رمان زندگی گاهی تلخ گاهی شیرین ⭐️

خلاصه:

دانلود رمان زندگی،گاهی تلخ گاهی شیرین عاشورا، فصل غم و اشک و درد است. فصل یتیمی گل ها و جوانه های ایمان است.فصل زجه و آه و ناله های مظلومین؛ عاشورا فصل ماتم و هم دردی و همدلی است.اوایل فصل زمستان بود. که مصادف با آغاز روزهای سوگواری آقا سید الشهداء (ع) می شد. جای جای کوچه های شهر نشانه ای از آمدن آن ماه پر عشق و درد؛ ماه ماتم و غم می 

از میان کوچه پس کوچه های شهر، خونه ای نظر مرا به خود جلب کرد.

فکر کردم بد نیست برم از نزدیک به آن جا یک نگاهی بندازم.

با اجازه وارد حیاط بزرگ و وسیع که به مساحت سیصد متر بود شدم.

از آن خانه های قدیمی اما شیک و لوکس بود.

سمت راست حیاط باغی که پر از درخت انواع میوه بود. به چشم می خورد.

چون تازه زمستان از راه رسیده بود. میوه های زمستانی این حوالی دیده می شد.

بسیار خوب بگذریم زیاد از میوه تعریف نکنم تا هوس خوردن میوه نکنید.

آن طرف حیاط سه اتاق خواب با پذیرایی مجلل که کنار هر در اتاق گلدانی

با گل های رز و اطلسی قرار داشت. که چشم بیننده رو نوازش می کنند.

آن ور حیاط اتاقی بزرگ قرار داشت که مختص روضه خوانی بود.

دانلود رمان زندگی گاهی تلخ گاهی شیرین

دانلود رمان زندگی،گاهی تلخ گاهی شیرین

 

رمان عاشقانه حالا بریم سراغ ساکنین خانه.

پدر خانواده باقر آقا، شصت و پنچ سال بازنشست.

مادر خانواده اقدس خانم، شصت سال خانه دار.

پسر بزرگ خانواده سمیر سی و دو ساله متاهل.

پسر دوم خانواده یحیی بیست و هفت ساله متاهل.

پسر سوم خانواده میثم بیست و دو ساله مجرد دانشجو.

دختر اول و آخر خانواده محیا هجده ساله مجرد محصل.

عروس بزرگ خانواده نوشین بیست و هفت ساله پرستار.

بچه هاش، کیوان ده ساله کوثر هفت سال.

عروس دوم ندا بیست سال در حال حاظر خانه دار.

آسمان ابری بود و باد سردی می وزید و گواهی از بارش باران می داد. ندا که تازه کارهای خانه را انجام داده و به اتمام رسانده بود. با خستگی وارد اتاقش شد. تا کمی استراحت کند.

اما همان که وارد اتاق شد، صدای اقدس خانم را شنید که او را صدا می زد. از اتاق خارج شد و نزد او رفت.

– بله عمه جون اومدم کاری داشتی؟

اقدس خانم با غیض رو برگرداند و با تشر جواب داد:

– اگه کار نداشتم مریضم مگه صدات بزنم.

ندا با حالتی گرفته سر به زیر انداخت و گوش به ادامه ی حرف های مادر شوهرش داد.

– گوش کن برای امشب مهمون داریم می خوام که یه شام مفصلی درست کنی که ابروم رو حفظ کنه. فهمیدی؟

ندا سر خم کرد و چشمی گفت سپس پرسید:

– مهمان کی هست؟

اقدس خانم رو ترش کرد و با ابروهایی گره خورده جواب داد:

– تو به این چیزها کاری نداشته باش کارت رو بکن نذار از دست تو شاکی باشم.

ندا نگاه معصومانه ای به او انداخت و طرف آشپزخانه رفت.

دختر بی چاره تازه می خواست کمی استراحت کند که نشد.

با تنی خسته مشغول به کار شد.

پیشنهاد می شود

دانلود رمان کبریت خطرناک من

 رمان دُژَم | khiyal.rad 

5/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1937 روز پیش

بازدید :3298 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:زندگی، گاهی تلخ گاهی شیرین

نویسنده

نویسنده:نادیا عثمانی

ژانر

موضوع:اجتماعی ، عاشقانه

طراح

طراح:braveays

تعداد صفحات

تعداد صفحات:370

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. یاسمن گفت:

    خیلی عالی بود واقعا خوندنش ارزش داشت وباید ازنویسنده بابت چنین قلم عالی تشکر کرد.
    وچقدر واقعی آدم درد احساس میکرد وناراحت میشد .
    باید اعتراف کنم بعداز رمان سفر به دیار عشق این دومین رمانی بود که من ازاولش مدام ناراحت میشدم انگارکه واقعا یک زندگی واقعی هست ومن واقعا هرلحظه وهرثانیه درد وغم ندا رو احساس میکردم .
    واقعا رمان بسیار عالی بود.

افزودن نظر