خلاصه رمان:
دانلود رمان ظاهر مغرور باطن شرور گوشه ای هستم برای بودن های تو…نبودت را لمس و بودنت را محو میکنم…وقتی به غیر از من کسی را بنگری…حسود عالم میشوم زمانی…کسی از تو برای خود سخن گویـد…آری منم مردی غیرتی…مغرور…حساس…لجباز و کمی هم تخس…و اوست دختری ساده…پاک…لجباز…شرور و کمی هم ترسو…و این گونه است که داستان آغاز میشــــود… یکی بــــود دیگری هم هســـت اما روزگاری برای بودنهایمـــان نبــــود…
دامون_اوضاع شرکت خوبه دارم سروسامونش میدم میسپارم دست پسرداییم و با تو برمیگردم انگلیس این معامله هم اونقدری توش سود هست که ارزش اومدن تورو داشته باشه
_امیدوارم همینی باشه که تو میگی
دامون_خب پاشا نمیخوایی یه حرکتی کنی؟
به سمت دامون برگشتم که لبخند گنده ای روی لباش بود حتی اینجا هم ولکن نبود انگار منو نمی شناخت
بی تفاوت گفتم:
_میل ندارم
دامون_چی چیرو میل ندارم؟یعنی چی؟خب بلندشو ببین رمان جدید چه طرفدارایی داری
_دامون میل ندارمو با چه میمی مینویسن؟
دامون قیافش متفکر شد دستی به زیر چونش زدو لباش یه وری شد شک ندارم باز میخواد مسخره بازی در بیاره
دامون_خب میم کلنگ دار منظورم از اون دسته دارا اسمش چی بود؟نوک زبونمه…ها بگو دیگه بی مزه
دانلود رمان ظاهر مغرور باطن شرور
بی هوا به اطراف برگشتم تا دامون دست از سرم برداره و بذاره توی حال خودم باشم حالا که بهداد نبود تا از دستش راحت باشم جاشو دامون گرفته بود حداقل صد رحمت به اینجا انگلیس هردوشون باهم روی مخم بودن:/
سرد نگاهمو از نگاه دخترایی که درحال قورت دادنم بودن میگیرم به این نگاه های سنگین و خیره عادت کرده بودم اما اینجا ایران بود عین اونور نبود پس منم باید یه چیزاییرو رعایت میکردم هرچند رمان عاشقانه اونجا هم برای خودم خط قرمزایی داشتم اما اینجا یکم شرایط و قوانین متفاوت بود هرچند این چیزی که من دارم میبینم با انگلیس هیچ فرقی نداشت
نگاهم به یه سمت از سالن جلب شد با دیدن صحنه های اون سمت نگاهم مشکوک شد
با دیدن اون صحنه اخمام کمی محکم تر شد لیوانو روی میز گذاشتم و پای راستمو که روی پای چپم انداخته بودم برداشتم دیدم کم کم داره جدی میشه به خاطرهمین بلند شدم شونه های پهن مردونمو راست کردم سینمو جلو دادم
دامون_کجا؟دست به کار شدی؟
_شرو ور نگو دامون همینجا بمون الان برمیگردم
دامون_آره خب تو برو خوش بگذرون من اینجا عین یه پسر سربه زیر میشینم
چشم غره ای حوالش کردم که روشو ازم گرفتو برو بابایی نثارم کرد میدونست اعصاب ندارم اونوقت هی فک میزد
مثل همیشه با اقتدار خاص مخصوص به خودم قدم برداشتم نگاهمو کمی ریز کردم و به اون سمت رفتم مطمئن بودم که اشتباه فکر نکردم
به جای مورد نظر که رسیدم پشت دیواری پنهون شدم به آرومی سرمو به اون سمت خم کردم طوری که به من دیدی نداشته باشن مشغول دید زدنشون شدم تا ببینم ماجرا از چه قراره
پیشنهاد میشود
رمان خال مشکیِ دلدار | گندم سرحدی (نفس.س)
رمان پراگما | زینب رستمی (سارا)
دانلود رمان درخشش ماه در سایه انتقام
موفق باشی کیانا جان💜💕
رمان خیلی خوبی بود🙏♥️
سلام ممنون بابت رمان خوبتون جلد دوم داره؟
عالی<":💙
مرسی از نویسنده عزیز
جلد دوم این کتاب چه اسمی داره و کی منتشر میشه؟
خیلیییی عالیییی
فقط جلد دومم داره دیگه نه؟؟؟
عالی بود مرسی کیانا جون❤️🌹
رمان قشنگی بود…به زیبایی اتفاقات رو بیان کرده بودن به طوری که من خودمو جای شهرزاد گذاشته بود و همه زجر کشیدن هاش رو با تموم وجودم احساس میکردم…و وقتی به اتفاق خنده داری بر میخورد منم خندم میگرفت…وقتی با بقیه لجبازی میکرد منم همون موقع حرص میخوردم با تموم وجود درکش میکردم
مشخصه کیانا جان نویسنده توان مندی هستن
شخصیت پردازی رمان خیلی خیلی عالی بود همه احساسات توی جای جای رمان درست و به جا بود
از قسمت آخر رمان حدس میزنم ممکنه جلد دوم داشته باشه بی صبرانه منتظر جلد دومش میمونم
خسته نباشید کیانای عزیز (:
این چه کاریه. اصلا اون متن رمان که از زبون پاشا حرف میزد نشون میداد عاشق شهرزاده حالا چطوری مافیایی شد و در صدد انتقام واقعااا چراا؟؟؟
این چه کاریه. اصلا اون متن رمان که از زبون پاشا حرف میزد نشون میداد عاشق شهرزاده حالا چطوری مافیایی شد و در صدد انتقام واقعااا چراا؟؟؟عجب
قشنگ بود اما بهتر بود جلد۲نداشته باشه این رمان تو هر قسمتش یک چیز ناراحت کننده ای داره و خب زیاد جالب نیست اگه اسم جلد ۲رو بگین ممنون میشم
درکل رمان متوسطی بود
سلام تروخدا زودتر جلو دوم بزارر
قسمت ناراحت کنندش مرگ دامون بود واقعا ناراحت شدم کاش یجور دیگه تموم میشد مثلا دامون میفهید حسش عشق نبوده واقعا ناراحت کننده بود اما ممنون بابت رمان خوبت
ناموسا؟ من از صب نشستم رمانو خوندم بعد بهش گفته باطن پاشا خوب نبوده و فلان😐وتف؟ من ک اون بهش اخرشو لحاظ نمیکنم:/
قلمت خیلی خوبی داری و رمان هات آینده خوبی دارن فقط قسمت های جدیش به نظرت بهتر نبود به جای خدافس خداحافظ می نوشتی که اون قسمت جدی تر نشون میداد و توصیف هات خیلی خوبه بود و وقتی یه رمان نوشته میشه این که نویسنده چجور پایان ش بنویسه نشون میده که نویسنده خوبی هست یا نه و تو پایان خوب و جمع جوری داشتی به امید رمان های بیشتر و عالی تر
رمانت قشنگ بود
جلد دومش کی میاد اسمش چیه؟؟
سلام من شیما هستم …من از رمانتون خیلی خوشم اومده فقط اینکه جلد دومش و زود بزارین آخه من آدم خیلی صبوری نیستم
رمان خیلی عالی بود دستت دردنکنه کیانا جان
لطفا جلد درم رو بزارید ممنون میشم.
جلد دوم خیلی از جملات سنگین استفاده شده داستان رو زیر سوال برد ایشالله موفق باشید