خلاصه:
دانلود رمان عشق از جنس خدا یه دختر چادری با دلی پاک دختری که در عین نجابت شیطونه شیطونی که برای همه شیرینه این دختر به خاطر شیطونی که داره درگیری میشه درگیر یه کنجکاوی درگیر یه لجبازی و کل مسیر زندگیشو رمان عشقانه ای که به خاطر این لجبازی تغییر میده تا اینکه..بعضی وقت ها در خیالمان دنبال واقعیت هایی می گردیم
واقعیتی که در رویا برایمان به حقیقت می پیوندد
واقعیتی از آرزوهای رنگی،آرزو هایی از جنس خدا
آرزوهای پاکی که پاکی اش دامن گیر افرادی می شود
افرادی از جنس من ،افرادی از جنس تو
افرادی از جنس او ،افرادی از جنس دیگری
بیایید بشتابیم به سمت بی قراری هایمان
بیاید این رویا را به صفربرسانیم
بیاید رویا را به واقعیت تبدیل کنیم
و آرزو را به جنس حقیقت تبدیل کنیم
حقیقتی از جنس خدا از جنس عشق
ما می توانیم همه چیز را به جنس پاک خدایی تبدیل کنیم
من،تو،او،دیگری باهم رویارا تمام می کنیم
“فصل اول”
_داری چیکار میکنی
روژان-اسم کتابایی که از نمایشگاه کتاب میخوام بگیرمو مینویسم
مهلا-میگم قرار بزاریم باهام بریم یه روز
شهاب- من مشکلی ندارم یه روزو انتخاب کنید بریم
دانلود رمان عشق از جنس خدا
ساحل -اره خوبه منم هستم
روژان-من حرفی ندارم فائزه تو چی میگی
-شماها که میدونید اجازه نمیدن
شهاب-حالا تو صحبت کن فوقش مامانتم میاد
-ببینم چی میشه اگه اومدم بریم نشر افق
روژان-اره اونجا که حتما باید بریم
خانم-بچه ها ساکت میندازمتون بیرونا
صبا-جذبش یخم آب نمیکنه حالا اگه ابرود بود همه خفه میشدن
یه لبخند زدم گفتم- واقعا اصلا مگه میشه سر آبرود حرف زد
صبا یکی از بچه های باحال کلاسه
ابرود معلم ریاضیمونه همه ازش حساب میبرندانلود رمان عشقی از جنس خدا که تو مدرسه به اسم خدای جذبه معروفه
ما یه اکیپ فوق العاده ایم فاطمه معروف به شهاب.روژان
.مهلا.ساحل آزاد. ساحل حیدری ما همه رشتمون
ریاضیه و هر کدوم برای یه هدف اومدیم این رشته
.دوست فابریکمم زینبه رشتش تجربیه
راستی من فائزم ۱۶سالمه
موهام مشکی پرکلاغیه ابرو مشکی مژه های بلندو فرمشکی چشام قهوه ای تیره
دماغمم به صورتم میاد لبام متوسط پوستمم سبزم قدم نزدیکای ۱۷۰ لاغرم
یه دختر شیطون شرم که همه از دستم در عذابن یه داداش دارم
ازخودم بدتره روزی نیست ما دعوا نکنیم اسمش مهدیه ۱۱ سالشه
درررررررررررررین
همه یدفعه گفتن اخییییییییییی
معلم بیچاره هنگ کرد فهمید اضافیه زودتر رفت
بیرون تا رفت همه پقی زدن زیر خنده
-وای هماهنگیتون تو حلقم
صبا-دیدی چه جوری خشکش زده بود
-راست میگی بیچاره قشنگ حس کرد اضافیه
بچه هابریم
ازشون خدافظی کردم سوار سرویس شدم خودمو انداختم رو صندلیه بقل پنجره
سمیرا-هوی چته چه طرز نشستنه
– سمیی گیر نده خستم
پیشنهاد می شود
رمان بهاران بی باران | roro nei30
رمان نفس تو معنی زندگی | g_life+s
دانلود رمان باران عشق اختصاصی یک رمان
ب شدددت مزخرف بود من نمیدونم کی ب این بچه ها اجازه رمان نوشتن میده یکم مطالعه کن بعد دست ب قلم ببر همینجوری چرت و پرت نوشتی رفته
اولا اصلا قلم خوبی نداشت چرت و پرت محض بود داستان
دوما طرف با رتبه ۱۰۰۰ پزشکی تهران قبول شه؟؟؟؟ اصلا میشه؟؟ سوما گیریم ک قبول شد یهووییی ک نمیره مغز و اعصاب هفت سال عمومی دارع ??
عزیزم نویسنده که با شما پدرکشتگی نداره اروم تر یواش تر میخوای انتقاد کنی با لحن بهتری هم میشه انتقاد کرد
سلام به نظر من خوب بود رمان قشنگی بود ولی به نظر من دختر چادری(فائزه) شخصیتش به چادری ها اصلا نمیخوره…..اصلاااااااا. تناقض هایی هم داشت ولی در کل نمیشه گفت بد بوده.
اره واقعا اینو خوب اومدی ….😂
ولی در کل رمان جالبی بود 😊