دانلود رمان عشق سرگرد ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان عاشقانه عشق سرگرد در مورد نویسنده ای به نام لاله معیری هست که به دلیل نیاز مالی برای جراحی مادرش، به پیشنهاد مازیار حکیمی پسر خاله و نامزدش به عنوان پرستار کیوان فرخنده سرگرد خلبانی که به مدت ۱۰ سال در اسارت دشمن بوده مشغول به کار میشه که در این میان عجب بساطی شده بود. نسترن همین طور یکریز درباره کج خلقیهای دیوانه وار سرگرد در طول روز حرف میزد. به نظرم آن روز نیز مانند دیگر ایام بد زمانه بود

که همه اتفاقات بر خلاف میل آدم رقم می خوردند. سرگرد چنان بلوایی به

پا کره بود که بیشتر پرستاران و جانبازان به اتاق او سرازیر شده و با ترحم

و شگفتی به وی چشم دوخته بود و من از دور صدایش را میشنیدم. با تشنج و هیجان بسیار بانگ زد:

ـ چرا مثل دشمن با من رفتار میکنید؟ مثل دیوانه ها، مثل هیزم کشهای جهنم؟

چرا از این جا نمیروید؟ چرا تنهایم نمیگذارید؟ آمدید که چی را تماشا کنید؟

همه شما یک مشت ترسوی بخت برگشته اید، یک مشت آدم مفلوک مثل خودم…

ناگهان در ادامه، بنای خندیدن گذاشت و با نگاهی حقارت بار گفت:

ـ می ترسید مرضم مسرس باشد؟ لااقل اینجوری شاید اسباب

بازیهایتان را پس بدهند، ولی اول من بعد شما…

در این لحظه یکباره التهابش اوج گرفت:

ـ خدایا، چرا من گم شدم؟ س هواپیمایم، خدایا دارد آتش میگیرد، دارم میسوزم،

نمیتوانم حرکت کنم، پاهایم گیر کرده، دام سقوط می کنم…

 

دانلود رمان عشق سرگرد

 

دانلود رمان

 

 

در این اثنا، من از بین جمع راهی باز کردم و از آنها خواستم که هر چه زودتر محل را ترک کنند.

به محض ورودم به اتاق، تقلایش شدید تر شد و با دردی عظیم و ناشناخته،

در حالیکه رگهای گردن و شقیقه هایش به شدت متورم و برجسته شده بودند،

با صدایی شبیه ناله و با لکنت گفت:

ـ باید بپرم بیرون… محض رضای خدا، چرا یکی این وزنه را از پایم باز نمیکند؟..

. نمیتوانم حرکت کنم… سعید، سعید کمک کیخواهد… بروید کمکش کنید…

نه او نباید بمیرد… نه، نه، سعید…

و مانند کسی که در آتش می سوزد، عرق ریزان نگاهش بیفروغ شد و از حال رفت.

دانلود رمان سرگرد در مورد سرگردی می باشد که عاشق می شود و این بار دیگر نیازی به تزریق مسکن در رگهای برآمده و نیلی رنگش وجود نداشت.

خوشبختانه عاقبت بی هوش شده بود.

این سعید واقعا چه کسی بود؟ چه قرابتی با وی داشت که یاداوری خاطره اش این

چنین منقلب و نزارش ساخته بود؟ البته تنها سرگرد فرخنده نبود که دردش را فریاد میزد،

بلکه تمام انسانها این طور هستند. معمولا در ساعات عصر فضای هر خانه ای را سکوتی سنگین

فرا می گیرد. سکوتی که منجر به تفکر و جستجوی ناخودآگاه در ضمیر ناشناخته درون می شود.

حالتی که دقیقا نمیتوان تشریحش کرد. شاید همان خاموشی پس از جنگ و فروکش کردن

هوای پرالتهاب و مهیج کشمکشها به نوعی تداعی این حس غریب باشد.

گلهای نرگس را در گلدان قرار دادم و سپس کنار تختش روی صندلی نشستم. وقتی خوابیده بود

 

پیشنهاد می شود

 رمان شهر سنگی | نرگس میرعارفین(نورا)

رمان زان دَم که دیدمت | میم_سین 

دَردْمآن | افسانه نوروزی

4.1/5 - (75 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1939 روز پیش

بازدید :12857 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان: عشق سرگرد

نویسنده

نویسنده:سونیا دیلمی

ژانر

موضوع:احساسی- غمگین

طراح

طراح:بهار قربانی

تعداد صفحات

تعداد صفحات:289

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 9 )


  1. Setareh گفت:

    مطمئنم داستان خوبی داره ولی حیف که خیلی ادبی نوشته شده و من به شخصه نمیخونم

  2. ziba گفت:

    موضوعش جالبه میخواستم دانلود کنم . اما خب محاوره جای خودداره کتابی نوشتنم جای خودشو … من نمیتونم بخونمش …

  3. Sarina گفت:

    موضوع متفاوتی داره ولی برای کسایی مثل خود من که عادت به قلم گفتاری دارن(حداقل توی مکالمه بین طرفین )خوندنش کمی سخته
    نویسنده ی عزیز به نظر من اگر رمانتون رو بازنویسی کنید(البته فقط قسمت مکالمات بین اشخاص رو به حالت گفتاری کنید) قطعا بازخورد خوبی دریافت میکنید

  4. ریحانه گفت:

    خیلی زیاد دوستش داشتم. خدا قوت به نویسنده خوب و هم چنین گرداننده های عزیز سایت

  5. حنا گفت:

    من خیلی دوست دارم این رمان رو بخونم چون وقتی خلاصشو خوندم خوشم اومد اما چون به زبان ادبی نوشته شده نمیتونم بخونم لطفا این رمان قشنگ رو به زبان محاوره بنویسید اگه سخت بود حد اقل مکالمه هاشو به زبانه محاوره بنویسید ممنون میشم

  6. saba گفت:

    اتفاقا همبن ادبی بودنش قشنگش میکنه معمولا همه ی کتابای معروف و خوب ادبی نوشته شدن و حتی یادمه که به ما همیشه می گفتن محاوره نوشتن باعث کسر نمرست( تو کلاسای نگارش و انشا و داستان نویسی و …) مگر اینکه مکالمه باشه

  7. Saba گفت:

    نویسنده عزیز توی مکالمات همیشه بهتره که به زبان گفتاری نوشته بشه
    موضوع رمانت جذبه کرد ولی خب به خاطر اینکه تو مکالمه ها هم به زبان ادبی صحبت کردن نمیتونم بخونم

  8. مبینا چناری گفت:

    داستان خلی جالبی داره اما خیلی ادبی نوشته شده و من رمان های گفتاری رو بیشتر می پسندم و برای همین این رمان و نمی خونم

  9. حنا جون گفت:

    کاملا موافقم . متن رمان نباید محاوره باشه . این کار کم کم به پیکره زبان فارسی لطمه میزنه و بنظرم ارزش ادبی رمان رو خیلی پایین میاره . نوشتن رمان با زبان محاوره کار آسان تری ست پس این نشون میده نویسنده مهارت بیشتر و همچنین وقت بیشتری برای نوشتن رمانش صرف کرده ..

افزودن نظر