خلاصه:
دانلود رمان قطرات نوا دختر یک روزنامه نگار معروف است، پدرش را به تازگی در تصادفی از دست داده اما به گونه ای عجیب و البته غیر مستقیم پدر با او در ارتباط است و از او خواسته ای دارد…این معما که این خواسته چیست و به چه ماجراهایی منتهی می شود به مرور در داستان باز خواهد شد.
قسمتی از داستان
امروز اولین روز کاری من به عنوان عکاس در مجله ایه که روزی تو اونجا کار می کردی. هر چیزی که از این حرفه می دونم رو مدیون تو هستم…تو فقط نقش یه پدر رو برای من نداری…یه دوستی و البته در زمینه کاری یه منتقد سرسخت…اولین انتقادت رو از اولین عکسم هرگز فراموش نمی کنم…خدایا!! چقدر بهم بر خورد…فکر می کردم تو به
دانلود رمان قطرات
عنوان یه پدر کلی قراره ازم تعریف کنی و بعدش یه خسته نباشید جانانه بهم بگی…اما وقتی عکس رو بهت نشون دادم…طبق عادت همیشگیت..کمی اون عینکت رو با اون قاب زرشکی زشتش روی دماغت جابه جا کردی…آخرشم نفهمیدم چرا هیچوقت زیر بار عوض کردن اون قاب نرفتی؟!…بعدش یه نگاهی به صورت مشتاقم رمان جدید که منتظر کلمات پر از تحسینت بود انداختی…بعد دوباره به عکس نگاه کردی…یه سرفه کردی و گفتی:
– یه کار آماتور پر از ایراد
یعنی تو واقعا اون همه اشتیاق رو توی نگاه من نخوندی که اینجوری دستمزدمو دادی؟ من مثل یه تیکه یخ وا رفتم…و تو گفتی و گفتی و گفتی…هر چی بیشتر گفتی من ناامیدتر شدم…آخ…بابای خوبم…خوبترین خوب دنیا…اگه بدونی چقدر از دستت عصبانی بودم..
یه نگاه واحبه، جهت مطالعه:
رمان میانبر به تباهی | سـتاره لطـفی کاربـر انجمـن یـک رمان
رمان هویّت مجهول | فرزانه رجبی نویسنده انجمن یک رمان
رمان شاخه زیتون | فاطمه شکیبا(فرات) کاربر انجمن یک رمان