معرفی رمان:
رمان حباب روی آب _ دختری با قلبی شکسته درست یک هفته مونده به عروسیش فرار میکن. فرار از دست مردی که قدرت دستشه… . پناه بردن به خانوادهای که از قضا عروسی پسر بزرگ نزدیکه… یک اتفاق…یک تشابه… یک اسم و رازی که تو یک شب بارونی فاش میشه… .
رمان حباب روی آب
قسمتی از رمان:
به چشمهای کنجکاو راننده از آینه نگاهی کرد و با خودش فکر کرد چه خبری بدتر از اینکه یک هفته مونده به عروسی، عروس به دست شوهرش کشته بشه؟ از این خبری بدتر داریم؟ این پاسخ محکمی برای از بین بردن نگاه پر از سوال توی آینه هست؟ یعنی واقعاً هستند زنهایی که انقدر بیرحمانه بمیرن؟!
و دوباره صحنههای صبح از جلوی چشمش مثل یک فیلم گذر کردن. دستهاش رو مشت کرد و برای فرار از نگاه توی آینه که منتظر جوابی بود، بغضش رو به سختی قورت داد.
راننده که جواب دلخواهش رو نشنیده بود رمان عاشقانه ابرویی بالا انداخت و دنده رو عوض کرد.
دلش نمیخواست به خونه برگرده، خونهای که صبح وقتی داشت میاومد بیرون هرگز فکرش رو نمیکرد که با این حال برگرده، خونهای که میدونست تا الان آرین خودشو رسونده و به طرز ماهرانهای همه رو قانع کرده، جوری که با اولین کلمه متهم ردیف اول میشد!
همهی اینها از اون جایی نشأت گرفت که اون از آرین برای خودش بتی ساخت و جلوی همه شروع به پرستشش کرد، جوری توی مهمونیا آقا صداش زد که هیچکس به آقا بودنش شکی نداشت، آخه از بچگی اینو از مادرش یاد گرفته بود که زن باید مراقب شوهرش باشه و اون آرین رو به اندازه خدا دوست داشت. حالا میرفت خونه و چی میگفت؟
پیشنهاد میشود
رمان سمبل تاریکی(جلد اول) | آلباتروس
رمان پشیمان می شوی جلد دوم رمان سرپناهی دیگر