رمان پهلوان ⭐️

خلاصه:
رمان پهلوان – معمار جوانی که هنوز پر از غرور جوانی است و خیال‌های بزرگی در سر می‌پروراند، این‌بار دست به بزرگ‌ترین ریسک ممکن می‌زند و می‌خواهد یک شبه ره صد ساله را برود؛ تصمیمی ساده که ممکن است با زندگی خیلی‌ها بازی کند؛ اما همین تصمیم ریتم زندگی‌اش را به کل عوض می‌کند.

رمان پهلوان

image 2022 02 18 13 11 25

قسمتی از رمان:
۱۳۴۲
حرارت کوره‌ی آهنگری مثل همیشه به محض وارد شدن به صورت سبزه‌اش خورد و بوی آهن گداخته و زغال و گرد و غبار مشامش را پر کرد. صدای برخورد چکش محکم و بزرگ به سندان مثل دارکوبی که به تنه‌ی درخت می‌کوبد،‌ مستقیم در گوشش می‌پیچید.
چاله‌ی بزرگ و عمق‌دار کوره، مثل همیشه پر از مواد گداخته بود و کنارش ابزار و چکش‌های مخصوص دیده می‌شد. ظرف‌های سفالی آب هم که همیشه جای خودشان را داشتند و سنگ بزرگ صیقل یافته‌ای، آن طرف آهنگری قرار داشت که اوستا همیشه فلزها را با چکش روی آن می‌کوبید.
امروز نیم ساعت دیر کرده بود و در دل خدا خدا می‌کرد که اوس ممد (اوستا محمد) او را برای تنبیه اخراج نکند! پدرش، رحمان کله ‌پز او را به این کار فرستاده بود تا مرد شود و مرد بار بیاید.
شکلات تلخ و پررنگ چشمانش را در اطراف چرخاند و با لحنی تحلیل رفته و چشم‌هایی که دو‌دو می‌زدند گفت:
– س…س…سلام اوستا.
***
۱۳۹۶
صدای زنگ تلفن اتاقش بلند شد. باز هم خانوم صادقی! دیگر باید این منشی دست و پا چلفتی را عوض می‌کرد. حتما باید بیست بار در ذهنش دیکته می‌کرد که امروز نمی‌خواهد به هیچ تماسی پاسخ دهد و آن ابله نباید هیچ تماسی را به اتاقش وصل کند!
دلش می‌خواست از جایش بلند شود، تلفن را از سیم بکشد و با خودش به بیرون ببرد. بعد هم آن را سر خانوم صادقی بکوبد و با خیالی آسوده بنشیند سر جایش!
دستی به ته ریش تازه اصلاح شده‌اش کشید و تلفن را با حرص برداشت. طوری به دکمه‌های اعداد آن خیره شده بود که گویی تلفن بیچاره باید از خودش خجالت می‌کشید که مزاحم جناب شده بود!
– بله خانوم صادقی؟ بله؟! چندبار بگم بهتون تا ساعت دو، هیچ‌کس رو نمی‌خوام ببینم! چندبار بگم هیچ تماسی وصل نکنین؟

 

 

پیشنهاد می‌شود

رمان نقاش نقش

رمان قفس چکاوک

رمان قبیله ماه خونین | آتریسا پردیس نگار 

رمان قرار آن‌جاست | دردانه عوض‌زاده 

4.8/5 - (37 امتیاز)

منتشر شده توسط :raha در 52 روز پیش

بازدید :2150 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

پهلوان

نویسنده

ژیلا.ح

ژانر

عاشقانه / اجتماعی

طراح

سما یاورنیا

تعداد صفحات

673

منبع

یک رمان

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 4 )


  1. Ayla گفت:

    فقط می‌تونم بگم Wowww
    رمان بسیاااار خاص بود، موضوع و سیر قشنگی داشت و نویسنده به خوبی تونسته بود فضاسازی و توصیفات رو انجام بده
    توی دوره‌ای که همه رمانا عین هم شدن خوندن همچین اثر فاخری دلگرم‌کننده بود❤️

  2. FTM_N گفت:

    قسمت دهه ۴۰ وایب انیمیشن پهلوانان + قصه‌های مجید می‌داد خیلی جالب و بامزه بود =)))
    من خودم اصالتا کاشانی‌ام و باید بگم دهه ۹۰ رو هم تونستن عالی دربیارن و حس و حال کاشان رو منتقل کنن
    از این نویسنده رمان دیگه‌ای ندارید؟

    • raha گفت:

      سلام فاطمه عزیز؛
      خوشحالیم که خوشتون اومده
      رمان هومه نیلگون، فرمول خاص و حکومت بر مرداب هم از دیگر نوشته‌های ایشون هستن، همچنین می‌تونید از طریق لینک زیر با ایشون درارتباط باشید و مجموعه اشعار و دلنوشته‌هاشون رو مطالعه کنید
      https://forum.1roman.ir/members/5809/

  3. ژیلا.ح گفت:

    خیلی خوشحالم که وقتتون رو برای این اثر گذاشتید و دنیای پهلوان من رو برای مدتی هرچند کوتاه زندگی کردین. زندگیتون پر از اتفاقات قشنگ و معجزه‌های اناردونه ای باشه. اثار دیگه ام به این سبک نیستن، اما اگر علاقه داشتین، رمان فرمول خاص، قلندر بیخواب، هومه نیلگون، به رنگ نارنجی، حکومت برمرداب.
    دو اثر هومه نیلگون و حکومت بر مرداب روی همین سایت هم هستن.

افزودن نظر