مقدمه:
مجموعه دلنوشته های معشوق آسمان _ این فاصله، رادعی بین آن دو عاشق است. آسمان و زمین عاشقانه یکدیگر را میپرستند؛ گویا برای آسمان، زمین مبعود است و برای زمین، آسمان. فاصلهای که میان آنهاست، آسمان را به گریستن وا میدارد و زمین از قطرات اشک او، مجنون و شیدا میشود. آنها، همچنان پس از قرنها دلباخته یکدیگرند و در این فاصله، سوختند و ساختند اما هرگز از تعشقشان دست نکشیدند.
مجموعه دلنوشته های معشوق آسمان
قسمتی از دلنوشته:
به که گویم قلبم بیمار توست؟
به که گویم عشقم از آن توست؟
چو لبانم درد کشند
از بیان کلمهی عشق
تو نرو از میان خاطرات گمشده و پستسرشت.
***
آوازهی زمین به گوش فلک رسیده
اما مگر دست این دو عاشق به یکدیگر میرسد؟
مگر خورشید به ماه رسید که این دو رسند؟
***
ذهنم، آغشته شده
از فکر تو!
محبوس شدم
در خاطرات
ز تو
***
در به در گشتم به دنبالت،
نبودی
قدم به قدم شمردم ردِ کفشهایت را
نبودی
بو کشیدم چو حیوانی وحشی،
نبودی
گریستم بلکه خود بیایی
نیامدی
***
انباشتهی فکر و خیالم ز تو
بُرده مرا به جنون و جهالت
تپش تند و ریتمدار قلبم،
ساخته مرا عاشق و مجنونت!
***
دوای این درد چیست که جان میدهد و جان میگیرد؟!
کنون که پی بردم راه تیمار کردنم چیست. کجا بیابم عشق گم گشتهام را اِی زادهی نجیب؟!
***
این گرداب آسمانی، ز طوفان عشق بیمار است
و زمین، ز عاشقانههای فلکِ دوردست.
***
نوای صدایت،
زمزمهی شبهایت،
مرا تا به ابد
کرده محبوس در خاطرات.
***
هر روز و دقیقه و هر ثانیه،
به امید آمدنت چشم میدوزم به آن پهنهی آبی که نامش آسمان است.
تا چه اندازه چرخهی روزگار قصد دارد من و تو را بچرخاند تا مبادا دستمان به یکدیگر برسد؟ کردگار میداند.
***
پیشنهاد میشود
مجموعه دلنوشتههای خیال من | سمیه بیرونی
مجموعه دلنوشتههای عمق دلی | آتوسا رازانی
مجموعه دلنوشته های افکار بی خانمان
مجموعه دلنوشته های ناگفتنی ها