مصاحبه با اقای علیرضا مجبوب نیا نویسنده رمان به رنج اختصاصی یک رمان

مصاحبه با اقای علیرضا مجبوب نیا نویسنده رمان به رنج اختصاصی یک رمان

مصاحبه با اقای علیرضا مجبوب نیا نویسنده رمان به رنج اختصاصی یک رمان

مصاحبه با اقای علیرضا مجبوب نیا نویسنده رمان به رنج اختصاصی یک رمان

سلام

۱ – با سلام و درود بی پایان به شما.

ممنون میشم اول یه بیوگرافی ساده و مختصر بهمون بدید ؟

علیرضا محبوب‌نیا هستم، متولد ۵/۵/۱۳۴۲ ساکن شهر رشت. همراه و همدرد مردم و در کنارشون، با غرور زندگی رو می‌گذرونم و در نبردهای کوچک و بزرگش، سخت و پرامید و پرتلاش، حاضر میشم. متأهلم، با کوله باری از تجربه، به لحاظ سعادت و فرصت زندگی در دورانِ انقلاب و جنگ و دوره‌های پس‌ازآن و دورۀ حاضر…

از کِی و چند سالگی نویسندگی رو شروع کردیدو چی شد که دست به قلم شدید ؟
۲-پدرم در فن بیان و شیوۀ سخن گفتن، استادی بی‌نظیر بود. وقتی شروع به حرف زدن می‌کرد، کسانی که در کنارش بودن، بی‌اختیار محو گفته‌هاش می‌شدند و سکوت می‌کردند. این قدرت ( و با توجه به این‌که من همیشه، یای حرفاش می‌نشستم،) و تخیلی که پدرم در گفته‌هاش مورداستفاده قرار می‌داد، که در اثر تکرر شنیدنِ یک داستان، فقط من متوجۀ اون می‌شدم، منو بشدت جذب می‌کرد.

بهترین و بدترین اتفاقی که براتون در رابطه با نویسندگی پیش اومد چی بود ؟
در دورۀ انقلاب، یک فرصت طلایی برای ما نوجوانانی که تشنۀ یادگرفتن بودیم، پدید اومد و من هم با شدت شروع به مطالعه کردم و به‌زودی، با بزرگان ادبیات ایران و جهان آشنا شدم و به‌تدریج، تمایل به نوشتن رو در سن هجده‌سالگی، در خودم کشف کردم. اول به‌صورت شعر نو، دل نوشته، داستان و وقتی کتاب جان شیفتۀ رومن رولان رو تمام کردم، با آذرخشی که در جان‌ودلم زده شد، شهامت نوشتن پیدا کردم. فکر می‌کنم اون موقع، تازه نوزده سالم شده بود.

بهترین و بدترین اتفاقی که براتون در رابطه با نویسندگی پیش اومد چی بود ؟
۳-به یاد ندارم اتفاق بدی در این رابطه افتاده باشه. اما اتفاقات خوب، زیاد. وقتی می‌نویسم، از خودم فراترم. انگار آدمی دیگه، در وجودم حلول می‌کنه و منو مطیع و بردۀ خودش می‎کنه. گاهی آن‌چنان عاشق میشم، که صدای قلبم رو می‌شنوم، گاهی با شخصیت‌هام اشک می‌ریزم و گاهی صدای بلند خنده‌م تو خونه می‌پیچه! همش خوبه و لذت‌بخش.

مشوق اصلیتون در رابطه با نویسندگی شما ، کی بود ؟
۴-همسر و فرزندانم که همیشه، یارهای مؤمنی هستند که نوشته‌هام رو تحلیل می‌کنن و دوست‌شون دارن. در این میان نقش همسرم از جنسی دیگه‌ست. چون باتحمل ساعت‌هایی که تنهاش می‌زارم، بازهم با لبخند و چای به سراغم میاد و دلش می‌خواد آخرین سطرها رو بخونه.

اسم رمان هایی که نوشتید ؟
۵- ای‌عشق – به‌رنج – شایستۀ‌خوشبختی – پلشت(که هنوز مراحل اولیه رو طی می‌کنه) و چند داستان بلند و رمان نیمه‌کاره که تمام نشدن.

ایا قبلا رمانی از شما چاپ شده ؟اگر نشده ،قصد چاپ رمانتون رو دارید ؟واگر دارید کدوم ؟
۶- ای‌عشق چاپ‌شده و به‌رنج هم تا مرحلۀ اخذ مجوز پیش رفت. اما به دلیل هزینۀ سنگین، فعلاً متوقفه. اگر شرایطش پیدا بشه، همه رو چاپ می‌کنم.

به نظرتون نویسندگی در فضای مجازی آینده ای داره؟
۷-تا منظور از آینده چی باشه. من چون با قلبم می‌نویسم، می‌خوام که کارم در معرض دید قرار بگیره و فضای مجازی این امکان رو بدون اینکه هزینۀ زیادی بکنم، برام ایجاد می‌کنه. بعلاوه، در همین فضا میتونم، به نقد و بحث گذاشته بشم و دوستان خوبی پیدا کنم. در کل خوبه و از اینکه خواننده‌م اظهارنظر می‌کنه، به وجد میام.

ازکدوم رمانتون بیشتر خوشتون می یاد؟چرا؟
۸-به‌رنج رو خیلی دوست دارم، چون رابطه‌ای نوستالوژ با فرهنگ دیارم داره و منو با خودش به سال‌های گذشته می‌بره و بازگوی خصوصیات ازیادرفتۀ این سرزمین، مثل گل‌ریزان و یاور دادنه… امارمانآخرم که هنوز تموم نشده و در حال تایپه، با توجه به اینکه، زندگی زنی دردمند رو بیان می‌کنه و منو وادار می‌کنه، برای بیان احساساتِ زنانه، روحیات و دردها و شادی‌ها و مسئولیت‌ها و حتی منع‌ها و خط قرمزهای جنس دیگر، از قالب خودم دربیام، بیشتر در دلم جابازکرده و واقعاً دوستش دارم. بعلاوه، فکر می‌کنم در نگارش این داستان، بهتر عمل کردم.

نویسندگی اولویت چندم زندگیتونه؟
۹-خیلی برام ارزشمنده. طوری که اکثر روزها، بعد از دوازده ساعت کار سخت، به‌محض این‌که به خونه می‌رسم، و کمی استراحت می‌کنم، مشغول نوشتن میشم. ولی دنیای نوشتن، در بُعد دیگری از زندگیه. بعُدی که بعد از نان و سلامت خانواده وجود داره و توی اون دنیا، اولین الویت منه.

یه توصیه به نویسندگان تازه کار؟
۱۰- خیلی زیاد بخونین.- هرچقدر دوست دارین، بنویسین، ولی مطرحشون نکنین. بزارین افکارتون پخته بشه و متنی رو که نوشتین، بارها بخونین و بعد به جمع ارائه بدین. – ناامید نشین و اگر برخوردی غیرمنتظره دیدین، با تلاش بیشتر، برخوردها رو تغییر بدین.

حرف آخر…
۱۱- اگر حرف آخر رو به‌عنوان آغازی دیگر بپنداریم، عشق رو به همۀ خوانندگان توصیه می‌کنم. برای انسان بودن، باید چشم‌هایی نافذ داشته باشیم و قلب هامون رو برای محبت به اطرافیان‌مون، پاک و منزه کنیم. برای تحول جامعه، باید بسترش رو در قلب هامون، بسازیم. و از خودسازی آغاز کنیم و هرگز گناهان رو به دیگران نسبت ندیم. خیلی زود باید حرکتمون رو آغاز کنیم، چون همین حالا هم کلی دیر شده.

متشکرم و بدرود..

ممنون از اینکه وقتتون رو در عین حال که مشغله زیادی داشتید  در اختبار ما گزاشتید ..لذت بردیم از این گفت و گو ی زیبا ?

___________________________________

دوست دارید با چه نویسنده ای مصاحبه انجام بشه ؟

درخواست های خودتون رو به صورت دیدگاه بیان کنید، در اولین فرصت رسیدگی خواهد شد.

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :Monika_m در 2699 روز پیش

بازدید :2324 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:

نویسنده

نویسنده:

ژانر

موضوع:

طراح

طراح:

تعداد صفحات

تعداد صفحات:

منبع

منبع:



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. Neda گفت:

    لطفا با نویسنده رمان میشل هم مصاحبه کنید

افزودن نظر