داستان کوتاه خوک وحشی ⭐️

معرفی داستان:

داستان کوتاه خوک وحشی _ داستان درمورد یک پسری هست که در یک خانواده معمولی زندگی می‌کنه ولی کلا خیلی بی‌خیال هست و به فکر زندگی و آینده‌اش نیست.  دست بزن داره و در نهایت بخاطر کاری که میکنه کلانتری گیرش می‌اندازه و کارش به دادگاه کشیده میشه….

 

 

داستان کوتاه خوک وحشی

داستان کوتاه خوک وحشی

 

قسمتی از رمان:

شیوا: چند بار باید به تو زبان نفهم بگم دستت به وسیله‌های من نزن تو احمق و کودن چرا حرف توی اون کله پوکت فرو نمی‌ره واقعاً حرف نمی‌فهمی، یا خودت رو به نفهمی زدی، بابا تو چرا سکوت کردی و به این پسره عقل کلت چیزی نمی‌گی.

پدر: اون دکتر وقتی نصیحت حالیش نیست من چی کنم، چند بار بهش گفتم دست توی کیف دیگران نکن، زشته آخر و عاقبت نداره این کار ولی کو گوش شنوا، توام اینقدر نق نزن به جان من این دیگه درست بشو نیست.

شیوا: یعنی چی که درست بشو نیست پسره اندازه خرس قد داره بره کار کنه صبح تا شب معلوم نیست که چه غلطی میکنه.

پارسا: حرف دهنت بفهم خرس خودتی مواظب حرف زدنت باش تا نیومدم بزنم توی سرت.

شیوا: تو کی باشی که دست روی من بلند کنی.

شیوا: ول کن پسره نادون، داستان کوتاه ولم کن آی دستم آی یام و ول کن و آی…  آی…..

پدر: فقط صبح تا شب مثل خروس جنگی با هم بجنگید داد زدن فقط بلدید.

شیوا: تو چی؟ به توام میگن پدر.

پدر: دختره پاک دیوانه‌اس صبح تا شب فقط جیغ جیغ کردن بلده.

هاجر: راست می گه اصغر تو واقعاً گندش درآورده پسرت واقعاً دیگه شورش درآورده.

پدر: تو یکی دیگه حرف نزن. زن، میگی چیکارش کنم از خونه بندازمش بیرون.

 

 

پیشنهاد می‌شود

دانلود داستان کوتاه شهر فرنگ

دانلود داستان کوتاه قلمرو بیگانه

داستان کوتاه گذرگاه روح | یهدا رضایی ” یگانه ” 

داستان کوتاه سیاه‌پوشانِ بی‌جامه | نگار.میم

3.7/5 - (13 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 352 روز پیش

بازدید :710 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

داستان کوتاه خوک وحشی

نویسنده

پرستو مهاجر

ژانر

اجتماعی

طراح

آرزو توکلی

تعداد صفحات

20

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر