داستان کوتاه شب قدر ⭐️

خلاصه داستان:

داستان کوتاه شب قدر _دختر این داستان کوتاه مدت‌هاست پدر خود را بر اثر زلزله از دست داده است. حالا بعد از از دست دادن پدر و زیر آوار ماندن زندگی‌اش مجبور به چادر نشینی و امرار معاش است. راه دخترک دست فروش به مسجدی باز می‌شود که ادامه‌ی زندگی او را رقم می‌زند.

 

داستان کوتاه شب قدر

داستان کوتاه شب قدر

 

قسمتی از داستان:

همه چیز آروم بود و انگار خواب عمیقی کل کائنات رو در خودش فرو برده بود که به یک باره، ساختمون لرزید و زمین و زمون بهم ریخت. سقف خونه پائین اومد و صدای مهیبی بلند شد، گرد و خا ک بر سر و روی مریم ریخت؛ معلوم نبود چند طبقه با آوار مجتمع ساختمانی پائین اومد که به ناگهان مریم، دختر بچه نه ساله درحالی ‌که عرق سردی روی پیشونی شفافش نشسته بود، جیغ‌زنان از خواب پرید و وحشت‌زده به اطراف نگاه کرد.
مادرش زهرا خانم؛ زن جا افتاده‌ی پنجاه ساله‌ای بود که به همراه دو دختر چهارده و نه ساله‌ی خود، درون چادری مشرف به مجتمع ویران شده زندگی نامعلوم و دردناکی رو پشت سر می‌ذاشت.
– مریم، مریم جون نترس عزیزم؛ مامان کنارته. چیزی نیست دخترم، خواب می‌دیدی، همه‌چیز آرومه، من اینجام عزیزم!
مینا خواهر بزرگتر از سر و صدای مریم از خواب برخواست داستان کوتاه و لیوان آبی از دبه گوشه‌ی چادر امداد هلال‌احمر، به دست مریم داد.

تقریباً نصف هر ماه بعد از وقوع زلزله‌ی سال ۹۶ غرب کشور؛ مریم هنگام خواب، کابوس آن شب زلزله را می دید که بر اثر آن پدر و برادر خردسالش را از دست داده و در یک لحظه، زندگی ساده آنان از هم پاشیده شده بود!

 

پیشنهاد می‌شود

دانلود داستان کوتاه قلمرو بیگانه

دانلود داستان کوتاه تلخ شاید کمی شیرین

 داستان کوتاه کافه‌ دلتنگی | فاطمه‌ علی آبادی

داستان کوتاه پشت زخم‌های تو | پریا علوی 

 

4.4/5 - (11 امتیاز)

منتشر شده توسط :PARISA در 323 روز پیش

بازدید :896 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

داستان کوتاه شب قدر

نویسنده

حمید درکی

ژانر

عاشقانه / اجتماعی

طراح

فاخته

تعداد صفحات

21

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر