دانلود داستان کوتاه بی نشان ⭐️

خلاصه داستان:

دانلود داستان کوتاه بی نشان _ همه‌چیز با یک دیدار دگرگون می‌شود، امیرعلی و زندگی‌اش نیز! درست آن‌جا که چشم‌ها بسته می‌شوند و گوش‌ها کر، حقیقت روبه‌روی کسی که نه می‌بیند و نه می‌شنود، نقش بازی می‌کند. حال امیر می‌ماند و زخم‌هایی بر جسم و روحش و تبعات حقیقتی که ندید. در همین حوالی، کسی بی‌نشان واردِ میدان آشفته‌ی زندگی او می‌گردد؛ کسی که در «دل» بی‌نشان خواهد ماند.

 

دانلود داستان کوتاه بی نشان

دانلود داستان کوتاه بی نشان

 

 

مقدمه:
دل‌ها، این‌ها که خنجرها خورده‌اند، خون‌ها دیده‌اند و زخم‌ها دارند هیچ‌گاه غریبه به خود راه نمی‌دهند؛ زیرا که آن‌ها جایگاهِ آدم‌هایی هستند که دوست‌شان داریم. آدم‌های جدید، در دل‌هایی که متعلق به فردِ دیگری‌ست، بی‌نشان خواهند ماند.
برای کسی که دوستش داری و دوستت ندارد، همواره بی‌نشان خواهی ماند؛ حتی اگر پیشِ چشمانش باشی.

قسمتی از داستان:
قبل از او، تمام ستاره‌های آسمانِ روستا را دوست داشتم و هر شب، به عشق تماشایشان بر قالیچه‌ی پهن‌ شده روی پشت‌بام خانه دراز می‌کشیدم و ساعت‌ها نگاه‌شان می‌کردم، تا آنجا که تار می‌دیدم و بعد که به خود می‌آمدم، خورشید سوزنده و پرمهر بر پوست سبزه‌ام می‌تابید اما آن روز همه‌چیز تغییر کرد و منی دیگر پا به عرصه‌ی هستی گذاشت؛ کسی که تنها عاشق یک ستاره شده بود و آن ستاره، او بود!
خوب به‌خاطر می‌آورم. امین از شهر می‌آمد و اهالی خانه، داستان عاشقانه برای دیدنِ پسر ارشد که مایه‌ی افتخار فامیل بود، دمی آرام و قرار نداشتند.
پدر می‌خواست گوسفندی جلوی پای آقا امینِ بزرگ‌شان (!) قربانی کند و مادر، انواع و اقسام غذاها را پخته بود.
فریبا اما تنها عمل مثبتش، وراجی و گنده‌تر از دهان سخن گفتن بود. همه را جمع کرده بود و از امین برای دوستانِ غرق در رویایش، شاهزاده‌ای سوار بر اسب ساخته بود.

 

 

پیشنهاد می‌شود

داستان کوتاه به مقصد حال | نور موحد

داستان کوتاه اینجا دیدار بود | آمین 

دانلود داستان کوتاه بوم سرخ

دانلود داستان کوتاه منجی مرگ

 

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :PARISA در 546 روز پیش

بازدید :1065 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

داستان کوتاه بی نشان

نویسنده

ف.سین

ژانر

درام / عاشقانه / اجتماعی

طراح

زهرا.د

تعداد صفحات

95

منبع

یک رمان

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 2 )


  1. نیل گفت:

    زیباترین. هیچوقت از خوندنِ این قصه سیر نمی‌شم.

  2. ف.سین گفت:

    مرسی که همراه بودی و وقت گذاشتی خانوم عزیز:))

افزودن نظر