معرفی داستان:
دانلود داستان کوتاه گارد لنف و نایره _ تمرکز کرد، به برترین خاطرات تمام عمرش نگاهی انداخت. قدرت و نیرویهای مختلف را در ذرهذره خونش حس میکرد! حال؛ آماده بود تا با هر کسی مبارزه کند! حتی گر دشمن یکی از عزیزانش باشد!
دانلود داستان کوتاه گارد لنف و نایره
قسمتی از داستان:
باز مثل همیشه دایانا را راضی کردند اولین نفر وارد شود. همیشه همین بود، او زیادی ساده بود و حال را میدید نه بعدهها را!
دستش را به در زد و آرام هولش داد. آب دهانش را قورت داد و نگاهی به آفرین انداخت. آفرین با تکان دادن سرش به او اطمینان داد و او هم با لبخند، بدون فکر کردن وارد آن خانهی خراب و متروکه شد!
بعد اینکه کامل وارد شد، ناگاه با صدای عربده کسری خشکش زد و بهت زده برگشت!
با دیدن خندههای مسخرهی کسری؛ مثل همیشه بغض کرد. با حرص به سوی او گام برداشت و به محض اینکه به کسری رسید، پایش را بالا کشید و محکم در صورتش فرود آورد.
– جای این مسخرهبازیها اگه جَنم داری خودت برو داخل. مرتیکهی نفهم!
بدون توجه به نگاههای بهتزده مازیار و فرزاد، خندههای آفرین و نفسهای پرحرص کسری، با سرعت بیشتری وارد خانه شد.
مدام زیر لب به زمین و زمان دشنام میداد. بعد گذشتن از آن راهروی گِلی با دیوارهای پوسیده، به در چوبیای رسید.
لحظهای تمام فیلمهای ترسناکی که در طول پانزدهسال عمرش دیده بود، جلوی چشمش آمد. نفس عمیقی کشید و آرام درب سرد چوبی را به جلو هل داد.
خانه بزرگی بود. حدس زد در آن زلزلهی دههاسال پیش که پدربزرگش برایش تعریف کرده بود، این خانه اینقدر بهم ریخته و خراب شده باشد!
پیشنهاد میشود
داستان کوتاه عدد بامعنا | مهسا آریا
دانلود داستان کوتاه جنگل پر رمز و راز
دانلود داستان کوتاه گذرگاه تاریک