دانلود رمان اقای هنر پیشه ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان اقای هنر پیشه مرضیه از ساغر شکسته اش به ساقى شکایت میکند و من زل زده ام به کشتى که به گمانم آخرین میهمان دریا براى امروز باشد، کشتى که رفته است شکار خورشید، خورشیدى که خودش را به دریا چسبانده و شایدگوشى ام نفس هاى آخرش را میکشد، شارژ تمام میکند و مرضیه هم زبانش بسته میشود

آخرین قطره اشک روى لبم جا مانده است ،کامم شور میشود مثل دریا و

من نمیدانم این دریاى بیچاره نگران کیست که اینقدر در دلش همیشه شور افتاده است؟!

حالم خوب نشده !

به مریم گفته بودم ، آرامش جزیره و آبى فیروزه اى خلیج فارس هم براى آشفته بازار حال من رمان عاشقانه  نمیتوانند کارى کنند؛

آدرس و کلید و بلیط را یکجا و با اصرار در کیفم گذاشت

مریم جان، مامان راضى نمیشه بیاد!

نیاد هم بابا نمیذاره برم

به عادت همیشه اش دو دستش را فرو برد بین ی فرفرى موهایش و آن ها را به سمت بالا هدایت کرد

 راضیش کن ، میدونم کارى رو از ته دل بخواى، میتونى انجام بدی ، اگه راضیش نکردى پس یعنی راضی نبودی

به ماشین آلبالویی براق جدیدش تکیه میزنم ،هدیه جدید اصغر روحى، دوباره دلم ساز مخالف میزند  روحى چى؟! بهش گفتی؟ راضی نباشه چی؟

دانلود رمان اقای هنر پیشه
دانلود رمان اقای هنر پیشه

 

کلافه پوف میکشد و کنارم تکیه میدهد و او هم به پیرزنی که گوشه خیابان لیف میفروشد خیره میشود

 راضی نباشه چیه؟

بهش گفتم دوستم رو بعد چند سال پیدا کردم،  رمان جدید من به اصغر بگم بمیر میمیره!

٧۴ سالش بود! اصغر روحى را میگویم! بزرگترین تهیه کننده سینماى آن روزهاى ایران،

در اوج پیرى  کرده بود براى یک دختر ٢٧ ساله روزى چند بار بمیرد! حالا میفهمیدم چرا من و مریم در یک سن

مامان عاشق عتیقه بود ، آپارتمان ٨٠ متریمان پر از وسایل کهنه و ارزان قیمتى بود که مامان به خیال عتیقه بودن میخرید!

یک مرتبه با دیدن چشم هاى من انگار از همه عتیقه هاى دنیا سیر میشود؛لب هایش میلرزد، دستم را میگیرد

 چه قدر گریه دیگه مادر؟ میخواى دریا بشى؟

تلخ خندیدم ! به خودم که مرداب بودم ،به خودم که روزى چند بار در خودم غرق میشدم، باز با یک سوال بى ربط ، از جواب فرار کردم

 به بابا زنگ زدى؟طاها اذیتش نکرده؟ بهونه نمیگیره؟

هنوز نگاه نگرانش به چشم هایم است نه میگفت از وقتی از مدرسه اومده و نهار خورده رفته خوابیده، دیگه بچه که نیست ، باید عادت کنه

بدترین قسمت بزرگ شدن و بچه نبودن!

عادت کردن!

عادت به جدایى از پدر و مادر…

صدایش دوباره در سرم دارکوب میشود

” الى ٢۴ سالته این قدر بچه ننه نباش! هر روز هر روز نمیشه برى اونجا “

بچه نبودم! اما دست خودم نبود دل تنگ میشدم،

دل تنگ دعواهاى مامان و طاها…

 

پیشنهاد می‌شود

 رمان خال مشکیِ دلدار | گندم سرحدی

رمان بر آب رفته | Matin

دانلود رمان راز ریما

دانلود رمان خیط مات

رمان کافه ژپتو

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 995 روز پیش

بازدید :10688 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

اقای هنر پیشه

نویسنده

زینب ایلخانی

ژانر

اجتماعی ، عاشقانه

طراح

Lady Green

تعداد صفحات

360

منبع

نویسا

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. Kiara گفت:

    ایده خیلی زیبا و نابی داشت اما میتونست خیلی بهتر نوشته بشه. نواقص بسیار و بعضا ابتدایی به چشم میخورد. درکل میشد گفت بدک نبود و ارزش خوندن داشت .من فقط تیکه اخر فیلم رو دوست داشتم.
    و میتونم بگم این قلم از خانم ایلخانی بعید بود.من فقط به این خاطر که نویسندش ایشون هستم رمان رو خوندم و واقعا توقع چنین کار ضعیفی رو نداشتم

افزودن نظر