معرفی داستان: داستان کوتاه نیمه ی سیاه _ قهرمان این داستان منم؛ فاطمه شکیبا. در یک روز پاییزی هنگام برگشت به خانه، در میان اعتصاب و آشوب و ناامنی، با یک تهدید خطرناک مواجه میشوم؛ طغیان خودم علیه خودم. حادثهای غیرممکن که حالا ممکن شده است؛ انگار هر آنچه بر کاغذ خلق شده، جان گرفته و به دنیای واقعی راه پیدا کرده است. در میان اعتراضها، کسی حواسش به خطری که من و دوستان نویسندهام با آن مواجهیم نیست. وقتش رسیده تا با نیمهی تاریک خودم مواجه شوم... . داستان کوتاه نیمه ی سیاه قسمتی از داستان: هوا سرد است و من لباس گرم نپوشیدهام. از در آزمایشگاه مهدیه که بیرون میآیم، سوز هوای آبان دور بدنم میپیچد. خیابان احمدآباد هوا ابریست؛ همان مدلی ...