دانلود رمان عشق شفق ⭐️

خلاصه:

دانلود رمان عشق شفق با صدای خاله از افکارم در اومدم… دیدم که کنارم نشسته وداره با لبخند نگام میکنه،دستمو گرفتو گفت:شفق جان عروس گلم، داری به چی فکر میکنی؟ خیلی تو خودتی…برو یه کم پیش نامزدت بشین.یه نگاه به گل پسرش انداختو گفت:پسرم دوست داره الآن تو پیشش باشی، نگاش کن ببین داره تورو نگاه میکنه.

برگشتمو چشمم افتاد به پسر خاله گرام، لبخند بهم زد

که من با اخم صورتمو برگردوندمو به خاله نگاه کردم…

خاله هم به من نگاه کردوگفت:درسته هنوز رسماً نامزد نشد

یدو هنوز حلقه بهم ندادید، ولی نشون کرده که هستید؛ اصلا ً

فکرشو نمیکردم رمان جدید از وقتی که پسرم از ترکیه برگرده اینقدر عاشقت بشه،

خیلی دوست دارم عروسم بشی… میدونم که توهم پسرمو دوست داریو بروز نمیدی، خیلی خوشحالم شفق…اسماتونم بهم میاد، شفق وشاهین.

همینجور ساکت داشتم به حرفا وخوشحالیهای خاله نگاه میکردم،

این کاراش پاهای منو برای نه نگفتن سست میکرد.. دلم میخواست فریاد

بزنم وبگم من با این ازدواج راضی نیستم، من کس دیگه ای رو دوست دارم

دانلود رمان عشق شفق

دانلود رمان عشق شفق

 

نه شاهینو…مطمئن بودم شاهین هم متوجه شده بود

که من عاشقش نیستم ولی نمیدونم چرا بروز نمیداد، باید باهاش حرف میزدم.

..چند روز دیگه نامزدی بود..من مهرابو میخواستم…فقط مهرابو ..

دورو برمو نگاه کردم کلّ فامیل دور هم جمع شده بودن.

.. در واقع به بهانه معرفی کردن منو شاهین ودعوت کردن فامیل برای روز نامزدی

رمان عاشقانه چشم دخترای فامیل در اومده بود، کاش شاهین عاشق یکی از اینا بشه

ومنو ول کنه…اینجوری نمیشه، مهراب وقتی قضیه رو فهمید داشت پشت

تلفن گریه میکرد…من نمیخوام اینطوری بشه…نباید بزارم، یه ازدواج اجباری..

..زندگی بدون عشق من با شاهین. مهراب شکست خورده…وقتی بهش فکر میکنم قلبم بدرد میاد، مهراب

جز من کسی رو نداره ومن بدون اون نمیتونم زندگی کنم…

آخرش نباید اینجوری بشه، پدرومادرم بدون پرسیدن نظرمن به خاله

جواب مثبت دادن، خدایا…یه عمر خاله به من خوبی کرد

و من جلوی چشماش بزرگ شدم…چجوری جواب منفی بدم؟

اگر رابطه بین دوتا خانواده ها بهم ریخت چی؟…نه….شفق، مگه خانواده ها بنظرتو اهمیت دادن؟

بهتره به فکر خودتو مهراب باشی، باید علاقتو به مهراب به همه نشون بدی..

تا میخواستم بلند شم تا پیش شاهین بشینم اون اومد پیشموگفت:احوال دخترخاله؟.

با سردی گفتم:مچکرم.. نگاهی به من انداختوگفت:چی شده؟ _:هیچی…دیگه چی میخواستی بشه.

_:من نفهمیدم مشکل تو چیه؟

در گوشش گفتم:راضی به این وصلت نیستم، من الآن آمادگی یه ازدواج غیر منتظره رو ندارم.

_:اشکالی نداره، وقتی نامزد کردیم خودمون میگیم که میخوایم دیرتر عروسی کنیم، چطوره؟ .

نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداختموگفتم:خوب خودتو میزنی به نفهمی آقا شاهین، بهم میرسیم.

خندیدو چیزی نگفت.. نه نمیشه…از اینم چیزی به ما نمیرسه…باید خودم یه کاری بکنم… فقط بخاطر عشقی که تو سینم دارمو کسی چیزی ازش نفهمیده…فقط بخاطر مهراب…وای مهراب…

 

پیشنهاد میشود

رمان قاصدک من | دختر علی

رمان پایان روزهای تلخ | fatemeh_i

دانلود رمان بادیگارد اجباری

دانلود رمان ازدواج صوری

دانلود رمان ولهان

3.7/5 - (3 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1991 روز پیش

بازدید :7015 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:عشق شفق

نویسنده

نویسنده:زهرا.م

ژانر

موضوع:اجتماعی ، عاشقانه

طراح

طراح:Lady Green

تعداد صفحات

تعداد صفحات:215



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 4 )


  1. فاطمه گفت:

    به نظرم شخصیت زن داستان به شدت گستاخ و بی ادب بود. اینکه بخوای بخاطر عشقت جلوی خانواده ت بایستی یه چیزه، اینکه به شخصیت پدرت توهین کنی و پشت هم گستاخی کنی و پدرت هیچی نگه و احساس شرمندگی کنه واقعا دور از واقعیته. درسته حق با دختره بود ولی نویسنده شدیدا سعی داشت غرور و تکبر دختره تا اخر داستان حفظ بشه. با خورد کردن مداوم شخصیت هایی که مقابل دختره ایستادن و گستاخی دختره
    خیلی مبتدی و بچگانه بود!!

  2. جان گفت:

    فاطمه خانم من از نظرم اگه پدری بدون در نظر گرفتن دخترش اونو او نو مجبور به یه ازدواج کنه لیاقت اسم پدر و نداره و اصلا قابل احترام نیست

  3. سارد گفت:

    واقعا رمان ضعیف و بدی بود

  4. آفتاب گفت:

    من هنوز رمان رو نخوندم ولی همین یکم از خلاصشو که خوندم کار پدر مادر دختر خیلی بده این یک مسئله ایه که به خود دختر ربط داره دختر حق انتخاب داره
    اونها باید به دختره حق انتخاب میدادن باید ازش میپرسیدن که ایا به این ازدواح به این وصلت تن میدی اصلا پسر خالتو دوس داری
    نه اینکه سری جواب بله رو بدن
    نمیشه اسمشون رو گزاشت پدر مادر ـ
    پدر مادر نا تنی هم همچنین کاری رو هم نمیکنن
    کار پسره هم بد بود حد اقل اگر واقعا دختره رو دوست داست بخاطر خود دختر هم که میشد باید اون وصلت رو بهم میزد
    اینجا من هنوز رمان رو نخوندم اون طور که تو نظرات خوندم دختر به پدر مادرش توهین میکرده
    به نظر من ادم عاشق وقتی عاشق میشه چشم و گوش بسته میشه حاضره
    برای دسیدن به عشقش هر کاری کنع
    حق اینجا کاملا با دختره من حق رو به دختر میدم اون عاشق ادم عاشق چم و گوش بسته میشه حاضر با همه افرادی که مانع رسیدن به عشقش میشه بدبشه حتی اگر اون شخص ها کسایی باشن که شیر به دهانش گذاشته و براش پول در اوده

افزودن نظر