دانلود رمان فرار از خواب ⭐️

خلاصه:

دانلود رمان فرار از خواب مردی که مثالش همچون تکه ای یخ در بیابان است. محال است مثل او پیدا شود. قلبی دارد از جنس یخ..خودش نخواست که یخ شود. روزگار‌ او را مجبور کرد که همچون کوه عظیم یخی که نه میشکند نه ذوب میشود. او تنها کشتی های نامردی را نابود میکند…او میخواهد به مردم درس بدهد. درسی که شاید امتحانش بریدن شاهرگ‌باش

او کوه یخی است که دریا رو به او تعظیم میکند!

او نه میترسد نه فرار میکند…نه میخندد نه گریه میکند…

او سلاحی از جنس یخ دارد تا قلب ها را تکه تکه کند.

آرشام!

مردی است که به دنبال گمشده ای که تنها به خاطر او زنده است.‌او به دنبال گمشده است که به خاطر او جنگل ها یخ زده کرده و کشتی ها نابود کرده…

آرشام!

به دنبال گمشده ای است که برای پیدا کردنش از جان و دل گذشت ولی روزگار قصی القلب تر از آن است که بگذارد آرشام گمشده ی خود را بیابد.

آرشام با دریا در جدال است. تنها و یک تنه…سلاحش از جنس یخ است.‌یخی که حتم دارد خورشید را هم خاموش میکند.

آرشام در جدال است و بی خبر از آنکه دریا تسلیم شده است

آیا دریا کوه یخ را نابود میکند؟ یا کوه یخ و دریا با هم صلح میکنند؟

شب میشود و باز مهتاب بالا می آید. هر قدم که به سمت اتاقم برمیدارم

انگار تیری در قلبم فرو میرود! چشم هایم را میبندم و تاتر شروه میشود…

هر شب با اجبار به این صحنه ی سیاه تاتر دعوت میشوم‌ تماشاچی هستم ولی نقش اول داستان.

 

دانلود رمان فرار از خواب

دانلود رمان فرار از خواب

 

 

سکانس اول نوستالژیکِ با یک زندگی آرام. سکانس دوم دراماتیک است با کمس تشنج قابل حل!

طاقت نمی آورم و چشمهایم را باز میکنم. از صحنه ای خطرناک پرت میشوم

به اتاق آرام و تاریک خودم! یک آنتراک کوچک نیاز هر بازیگر و تماشاچی است.

ولی من از این نمایش خسته ام….نمیخواهم به صحنه بازگردم

ولی مرا قل و زنجیر شده به صحنه باز می گردانند.

سکانس بعدی اکشن است!رمان عاشقانه فرار از خواب که  بار رنگ خون و صحنه ای آتشین…انگار آتش را به جان من زده اند.

میخواهم فرار کنم. میخواهم آتش را خاموش کنم اما نمیشود!

شیطان بزرگ به دست و پا زدن من میخندد. میخواهم با دستهایم سلاخی اش کنم ولی نمیشود…

سکانس چهارم رمانتیک است…آرام و ساکت …و تنها بوی گل نسترن می آید!

بوی نامردی در مشامم می پیچد و باز آتش و من و صدای اسلحه…با وحشت از خواب بیدار میشوم.

از سکانس آخر فرار میکنم! سالهاست که نگذاشته ام سکانس آخر را چشمهایم ببیند…فرار میکنم من از آخر قصه…فرار میکنم از خواب…

خوابی که هر لحظه اش تداعی گذشته است….

سنگی را از روی زمین برداشتم …روی زانو نشستم سنگ و چند بار زدم

به قبر. دستم و گذاشتن روی پیشونیم به عکسشون روی قبر خیره شدم! آخ خدا! کاش میدیمت اونوقت فقط ازت میپرسیدم چرا؟ این رسمش نبود…نبود.

آهی کشیدم و بلند شدم. گلهای مریم و شقایقی که گرفته بودم گذاشتم روی قبر زیر لب زمزمه کردم

_تا بعدا…خداحافظ

حرکت کردم نزدیک ماشین بودم که موبایلم زنگ خورد. با دیدن اسمش

کمی اخم هایم توی هم رفت.جواب ندادم هیچ حوصله نداشتم..

.ریموت و به طرف ماشین گرفتم و به سمت در رفتم…سوار شدم

و به سرعت باد حرکت کردم…هر وقت می آمدم اینجا

 

پیشنهاد می‌شود

رمان مجنون‌گر | رها امینی

 رمان غم‌گسار | آرزو توکلی

دانلود رمان پسرک بی رنگ و رخ

دانلود رمان جای مادرم زندان نیست

رمان دیوونگی نکن ⭐️

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 1890 روز پیش

بازدید :4095 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:فرارازخواب

نویسنده

نویسنده:مریم سارابه

ژانر

موضوع:عاشقانه،اجتماعی

طراح

طراح:بهار قربانی

تعداد صفحات

تعداد صفحات:646

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 3 )


  1. ara گفت:

    رمان گناهکارو ادامه داده ؟!

  2. رضوان گفت:

    سلام من فکر کنم بشه جلد دوم این رمانو هم نوشت از زبان ارشام و لعیا لطفا ادامه بدین

  3. شادمهر گفت:

    سلام
    این دومین رمانیه ک از این سایت دانلود میکنم
    امیدوارم ک بتونم تا آخرشو بخونم
    و بزودی نظرمو درموردش بیان میکنم
    از سایت و نویسنده ممنون❤

افزودن نظر