دانلود رمان مجبوری نفسم بشی ⭐️

خلاصه رمان:

دانلود رمان مجبوری نفسم بشی دوباره شروع شد بیشعورا فکر نمیکنن من خوابم شیطونه میگه برم ساختمون رو سرشون خراب کنم. اصلا درک ندارن مادر دوباره اول صبح به کی بد بیراه میگی.با صدای مامانم به خودم اومدم با اخم نگاهش کردم گفتم مادر من اقای خالقی میخواد یه ساختمان دو طبقه بسازه نزدیک دوساله هنوز تو طبقه اولش مونده اخه یکی نیست

بهش بگه برادر من تو که نمیتونی چرا بقیه اذیت میکنی 

مامان:نفس به جای غر غر زدن بیا صبحونه بخور بعد برو دنبال کار خدا خیری به اقای خالقی بده

تو رو میتونه بیدار کنه از صدقه سری تیر اهن هاش مگرنه تا لنگ ظهر میخوابی

خواستم جوابشو بدم که نزاشت رفت داخل اشپزخونه هرروز کارم شده دنبال کار بگردم

مادر منم دلش شاده ها نمیدونه واسه یه دختر ۲۰ساله کار هست اونم چه کاری شبا

باید در خدمت صاحب کارها محترم باشه همینطور فکر میکردم و از فکرهای خودم میخندیدم 

یاس دخترم دیونه شدی چرا با خودت میخندی؟؟؟

هیچی مامان مشغول خوردن شدم امروز باید میرفتم شرکت اقای شجاعی خدا کنه

قبولم کنن دیگه خسته شدم بلند شدم که برم لباس بپوشم که مامان گفت:راستی نفس خالت

حالش خوب نیست برای فردا بلیط برام بگیر یادت نره حتما باید برم  چشم

وای دوباره تنها میشم تو این خونه لعنتی مامانم وقتی خاله ببینه مگر دلش راضی میشه

دو سه روز برگرده حداقل کم یک هفته موندگاره بیخیال نفس خانم غم به دلت راه نده خوش میگذرونی

تو اینه به خودم نگاه کردم لبخندی به خودم زدم مانتو صورتی رنگمو پوشیدم

با شلوار لی ابی شال صورتی به سرم کردم هیچ وقت موهام بیرون نمی اوردم

یه جورایی خوشم نمیومدولی همیشه عادت داشتم ارایش کامل کنم

دانلود رمان مجبوری نفسم بشی

 

دانلود رمان مجبوری نفسم بشی

 

رمان عاشقانه رژ قرمز سایه چشم ابی خط چشممو تا انتها چشمم کشیدم جوری چشمام کشیده

تر معلوم میشد تو اینه کامل خودم دیدم یه لحظه عاشق خودم شدم و خندم گرفت بلند گفتم

دختر چقدر تو خوشتیپی کیفمو برداشتم از خونه بیرون رفتم سوار تاکسی شدم

خاطرات گزشته اومد سراغم طلاق پدر و مادرم و ازدواج مجدد پدرم وای چقدر مادرم دلش شکست

هنوز که هنوز پدرمو دوست داره اما همیشه میگه خودمو به کسی تحمیل نمیکنم

منم این حرفشو قبول دارم مامانم همیشه به من میگه برم سرکار تا رو پای خودم بایستم

تا سرنوشت مادرم نصیبم نشه چون اگه مادرم استقلال داشت

شاید بابام ه.و.س زن دیگه نمیکرد اخه بابام نزدیک برشکست بشه با ازدواج مجدد نجات پیدا کرد

با فریاد رانند با ترس بهش نگاه کردم-خانم حواستون کجاست رسیدیم

با عصبانیت گفتم:رسیدیم که رسیدیم اینجوری باید فریاد بزنید قلبم اومد

تو دهنم شعورم خوب چیزیه که شما متاسفانه ندارید

رانند با تعجب نگاهم میکرد از ماشین پیاده شدم و محکم در ماشین بستم وارد شرکت شدم

 

پیشنهاد می شود

دانلود رمان عروس اجباری

 رمان جای مادرم زندان نیست | مریم علیخانی

 رمان کاش نبودم | مهلا جعفری

رمان به دنبال انتقام | Mahbanoo_A

3.9/5 - (7 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1763 روز پیش

بازدید :9486 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:مجبوري نفسم بشي

نویسنده

نویسنده:مهلا ایران منش

ژانر

موضوع:عاشقانه،اجتماعی

طراح

طراح:بهار قربانی

تعداد صفحات

تعداد صفحات:



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 7 )


  1. فاطمه گفت:

    خلاصه بگم. افتضاح بود. هفت صفحه اولو خوندم و به شدت بچگانه بود و ادبیات زشتی داشت. زدم وسطاش دیدم هنوز همونجوره. آخرش هم همچنین

  2. السا گفت:

    سلام چرا هیچ کدوم از کتابایی ک میخوام دانلود نمیشه‌‌

  3. maral گفت:

    سلام..
    من معمولا انتقاد تند از نویسنده نمیکنه ولی این رمان واقعا خوب نبود…من فقط اولاشو خوندم ولی از نظر من انقدر شخصیت دختره قبیح و بی ادب بود که دلم نخواست ادامش بدم…بنظر من شوخ بودن و طنز بودن شخصیت یه ادم با بی ادبی کاملا متفاوته…این دختر از اولش سرهمه داد میزد و توهین میکرد….در کل من نپسندیدم.

  4. بانو گفت:

    اخرش یاس یا نفس ؟

  5. رضوانه گفت:

    الان من چطوری دانلودش کنممم

افزودن نظر