دانلود رمان غنچه ی مشکی

دانلود رمان غنچه ی مشکی

 

دانلود رمان غنچه ی مشکی

 

خلاصه:

دانلود رمان غنچه ی مشکی داستان، درمورد دختری از جنس سنگه؛ دختری که توی سیاهی اطرافش هرلحظه بیشتر فرو میره و هیچ تلاشی برای نجات خودش نمی‌کنه. شخصیتِ دیگه‌ی داستان، یه دختر مهربون و حساسه؛ دختری از جنس روشنایی، دختری که می‌خواد هرطوری که شده دوستش رو نجات بده؛ اما… . آیا موفق میشه با روشنایی وجودش، سیاهی رو شکست بده؟ یا سرنوشت چیز دیگه‌ای رو براشون رقم زده؟

پیشنهاد می شود

دانلود رمان یتیم خانه مرگ 

دانلود رمان نفرین قرمز

دانلود رمان مبارزان عشق 

پیش گفتار :
سلام عزیزان!
می‌خواستم قبل از شروع رمان چندتا مورد رو بگم.
موضوع این رمان نزدیک به یک‌‌ساله که توی ذهنم می‌چرخید و من بالاخره به خودم جرئت

دادم تا بنویسم.اسم خودم رو نمی‌ذارم نویسنده؛ چون هنوز خیلی راه مونده تا لایق

این اسم بشم و از شماهامی‌خوام توی این راه کمکم کنید؛ با نقدهای سازنده. من ازتون

نقد می‌خوام نه توهین دوستان؛ و با حمایت، حتی با یه تشکر ساده هم میشه حمایت کرد

و همین تشکرها یه دل‌گرمی و قوت قلبیه برای منِ تازه‌کار.

دانلود رمان غنچه ی مشکی

مقدمه :

چیدم از تو باغچه‌ی دل
گل بی‌کسی رو آخر
محرم راز شبونه
عطر ریحون، گل پونه
می‌شنوی غنچه‌ی زیبا
آخر راه من اینجاست
تو پیچیده در من و من
سهم دیدارم‌ رو می‌خوام
تو شدی بعد سیاهی
غنچه‌ی مشکی دنیام
گلی از جنس وجودم
غنچه‌ی زندگی من
عطرت از جنس نفس‌هام
تو پناه مهربونی
تو امید راه فردام
پشت احساس تباهی
تو پس از شکست قلبم
زدی پیوندی به رگ‌هام
آخر راه من اینجاست
بودن تو در کنارم
آخر با حس وجودت
روز روشن شده شب‌هام

قسمتی از رمان غنچه ی مشکی :

چشمام رو باز کردم و به سارا و آیناز که از شدت خنده سرخ شده بودن چشم‌غره‌ای رفتم.

نگاهی به عسل انداختم و گفتم:
– چه مرگته دیوونه؟
– نمی‌دونی چقدر مضحک شده بودی اروس!
و بعد از گفتن حرف بی‌مزه‌اش از ته دل خندید که البته سارا و آیناز هم همراهیش کردن.
با حرص «رو آب بخندین»ی نثارشون کردم که به شدت خنده‌هاشون اضافه کرد. با حالت

قهر از اون‌ها رو برگردوندم که آیناز با بدجنسی گفت:
– حالا تو به دل نگیر خروس جونم.
تا بناگوش سرخ شدم؛ بیش از اندازه روی اسمم حساس بودم و اینکه خروس خطاب بشم،

خارج از حد تحملم بود. از شدت عصبانیت صدام لرزش داشت:
– اسم من اروسه.
آیناز که فهمید حرفی رو که نباید زده، با پشیمونی گفت:
– اروس جان ببخشید، فقط داشتم شوخی می‌کردم؛ فکرشم نمی‌کردم که این‌قدر ناراحت بشی.
فقط سرم رو تکون دادم که مثلاً اشکالی نداره. عسل دستش رو روی دستم گذاشت و با دل‌جویی گفت:

نام کتاب: غنچه ی مشکی

ژانر: عاشقانه.طنز

نویسنده: sbaw_r (صبا رستگار) کاربر انجمن نگاه دانلود

ویراستار: shaghiw.79 وNazanin8

تعداد صفحات: ۲۷۱

منبع تایپ: نگاه دانلود

منتشر شده توسط :REZA_M در 1876 روز پیش

بازدید :3089 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..


افزودن نظر