خلاصه:
دانلود رمان آرامشی غریب ﻟﯿﻠﯽ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺧﯿﺎﻝﭘﺮﺩﺍﺯ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍﮐﺮﺩﻥ ﺁﺭامشی ﺑﯽﺍﻧﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻓـﺮﺍﺭ ﻣﯽکنه. هموﻥ ﺷﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﻠﺨﯽ میافته ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻟﯿﻠﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻭ ﺗﻠﺨﯽ ﻣﯽﮐﺸﻮﻧﻪ ﻭ ﻟﯿﻠﯽ به ﻣﻨﺠﻼﺑﯽ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ کشیده میشه ﮐﻪ… وایسا لیلی! صبر کن بهت میگم.
بیتوجه به صدازدنهای مهدی بهسرعت از خونه بیرون اومدم. در رو بستم.
با قدمهای بلند و سریع ازخونه دور شدم. هرچندلحظه یکبار برمیگشتم تا ببینم مهدی دنبالم اومده یا نه.
سرم رو برگردوندم که با دیدن کسرا نیشم باز شد. به قدمهام سرعت دادم که
دستم بهشدت از پشت کشیده شد. تا برگشتم، درد سیلی محکمی رو روی صورتم حس کردم.
دانلود رمان آرامشی غریب
ضربه دست مهدی اینقدر محکم بود که به دیوار خوردم و کیفم روی زمین افتاد. خم شد و به کیفم چنگ زد و نعره کشید:
وقتی اسم نحست رو صدا میزنم، جون بکن و جواب بده، نه که مثل خر راهت رو بری!
با حرص کیف رو از دستش بیرون کشیدم و داد زدم:
نحس خودتی و وجودت حیوون! چه خبرته؟
مهدی با حرص یک قدم جلو اومد و غرید:
دهنت رو گل بگیر تا خودم گل نریختم رو وجودت بیصاحاب!
بیتوجه به نگاه خیرهی اهالی محله، با دهن صدای زرتی درآوردم.
مال این حرفا نیستی! یکی بزنی دوتا میخوری.
با عصبانیت خیز برداشت سمتم که بهسرعت عقب رفتم. داد زدم:
بابا! بابا! بیا این حیوون رو بردا…
مهدی دستش رو بلند کرد تا دوباره بزنه که در خونه باز شد و بابا با عصبانیت بیرون اومد.
تا مهدی بخواد برگرده، چنگی به پشت یقه مهدی زد و به عقب کشیدش. شاکی گفت:
چند دفعه گفتم تو کاربه کار این دخترهی زبوندراز نداشته باش؟!
مهدی درحالیکه نگاه غضبآلودش رو به نگاه پرجرئت من دوخته بود، گفت:
رمان جدید:
رمان سایه نشینها | محدثه صدرزاده
رمان فصل شقایقها | فاطمه قاسمی اسکندری(هورزاد)
دانلود رمان خانهی من قلب توست