معرفی داستان: دانلود داستان کوتاه تمشک کاپیتان _ کاپیتان میلر و همسرش، سرباز رایان، زندگیِ پر مشقت اما شیرینی داشتند. ارتش مانع از آن میشد که اکثر وقت خود را با یکدیگر بگذرانند و همین مسئله، موجب رخ دادنِ اتفاقی ناگوار شد. دانلود داستان کوتاه تمشک کاپیتان مقدمه گروهبان رایان! چرا زندگیم با یه افولِ لعنتی، دنبال تو افتاد؟ خودم رو نابود کردم که نذارم توی دماغو با اوننگاه شیرین و خنگِ پشت اونعینک ته استکانیت، به همه چیز پشت کنی و بری. تو اهلِ عقب نشینی نبودی! همیشه تا آخرین لحظه میایستادی و میجنگیدی؛ ولی ایندفعه، عجیب دلت میخواست من رو از تنها تمشکِ زندگیم جدا کنی. *** قسمتی از داستان: صفحه را ورق زد و ادامه داد: - میدونست اگر گازش بزنه، یقیناً مزهی گوشت آدمیزاد ...