دانلود رمان آغوش غریب
دانلود رمان آغوش غریب
خلاصه:
دانلود رمان آغوش غریب داشتم آروم از پله ها می اومدم پایین،اِنقدر آروم که اگه مورچه ای هم از کنارِ پام رد شد صدای پاهاشو بشنوم!هر پله ای که می اومدم پایین یه لبخند هم می نشست رو لبام،اما دقیقاً وقتی که فکر می کردم پله ی آخر رو دارم رد می کنم رامیلا داد زد و گفت: