معرفی رمان: رمان ترانه دوری _ کسی چه می‌داند که بزرگ شدن در خانه‌ای به نام پرورشگاه یعنی چه؟ کسی چه می‌داند درک نکردن مفاهیم خانواده و پدر و مادر یعنی چه؟ کسی چه می‌داند احتیاج به مادر و پدر داشتن یعنی چه؟ اما دخترک می‌دانست، پسرک هم می‌دانست اما یک جایی یکی باید روی احساسات و روابط حسنه پا بگذارند تا مفاهیم مجهول طرف مقابل معلوم شوند! دخترک باید پسرک را طرد می‌کرد و الا که روی همه احساسات و علاقه‌اش پا نمی‌گذاشت... .   رمان ترانه دوری   قسمتی از رمان: توی مبل فرو رفتم و با کنترل مشغول جا‌به‌جایی کانال‌های تلویزیون شدم. یکی از یکی حوصله‌سربرتر! خب منطقی بود ساعت چهار صبح هیچ کانالی فیلم و برنامه جذابی پخش نمی‌کنه وقتی مخاطبی وجود نداره! همه ...

  • ترانه دوری
  • t.sh
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 458
  • عاشقانه / تراژدی
  • بازدید: 3634
ادامه و دانلود

مقدمه: دلنوشته ایست قلبی _ قلبم که ایست کند دستانم که از دنیا کوتاه شود باز هم مرا عروس آینده‌ی نزدیکمان میدانی؟ پیش‌مرگ عشقمان که شوم... در آسمان‌ها که باشم... باز هم مالک نگاهت او می‌شود؟ جانم را برایت بدهم... باز هم بازیگر نقش مکمل من می‌شوم؟ زمان را که به عقب برگردانم باز همان تصویرت دست در دست دیگری را برایم رقم میزنی؟!   دلنوشته ایست قلبی     قسمتی از دلنوشته: آقای قاضی..! بیا باهم منطقی باشیم؛ او سهم من است. شکایت دارم به نبودش در کنارم! او سهم من است..! شکایت دارم به او که دستانم را تنها گذاشت. *** کاش قاضی‌‌ حکم تو را تنها نگذاشتنم اعلام کند. کاش قاضی ای پیدا می‌شد تا جواب شکایتم را با "وارد نیست" ندهد. عالِمی در این ظلمت پیدا می‌شود، تا راه پیدا کردن ...

  • دلنوشته ایست قلبی
  • ReiHane_FB
  • صبا عباسی
  • تعداد صفحات : 15
  • عاشقانه / اجتماع
  • بازدید: 772
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان لمس سرنوشت _ داستان درمورد دختری است که اتفاقات گذشته بر آینده‌اش اثر گذاشته و باعث انتقام‌جویی او شده است به طوری که او هراس دارد پا در شهری بگذارد که شاهد قتل عام خانواده‌اش بوده است... فاصله بین عشق تا نفرت به اندازه تار مویی بیش نیست.   رمان لمس سرنوشت   قسمتی از رمان: جلوی آینه قدی ایستادم و به انعکاس چشم‌هام تو آینه زل زدم؛ بعد از چند لحظه با انزجار رو از آینه گرفتم و به میز آرایش مشکی رنگی که کنار آینه قدی بود، تکیه دادم و پوزخندی ناخونده مهمون لب‌هام شد. با صدای بلند رهام که صدام می‌کرد تکیه‌ام رو از میز آرایش گرفتم و از اتاق بیرون اومدم، در چوبی اتاق رو بستم و از راهرویی که ...

  • لمس سرنوشت
  • زهرا سعیدی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 485
  • عاشقانه / پلیسی
  • بازدید: 4310
ادامه و دانلود

مقدمه: دلنوشته قهوه تلخ تنهایی _ زندگی مثل قهوه‌ی تلخ است! طعم تلخ و گس قهوه، مانند طعم بی‌رحم تنهایی است! اگر زندگی فنجان بود... درونش را قهوه تلخ تنهایی پر می‌کرد!   دلنوشته قهوه تلخ تنهایی   قسمتی از دلنوشته: خواستن مرا از قهوه ترک دهند... گفتم صبر کنید شیرینم بیاید! خواستن قهوه همیشه تلخم را شیرین کنند... گفتم صبر کنید شیرینم بیاید! خواستن قهوه تلخم را از تنهایی‌هایم بگیرند تا از این تنهاتر شوم... گفتم صبر کنید شیرینم بیاید! تو که باشی دیگر قهوه‌هایم شکر نمی‌خواهند! تو که باشی دیگر تنهایی‌هایم محتاج قهوه نمی‌شوند! تو که باشی تنهایی هم... یغماگر وجودم نمی‌شود! *** طعم تلخ و گس قهوه تنهایی‌هایم، می‌ارزد به صدتا شیرینی دروغین! طعم تلخ و بی‌روح قهوه تنهایی‌هایم، می‌ارزد به تمام تنها نبودن‌های دروغین! طعم تلخ تنهایی‌هایم، می‌ارزد به تمام روزهای تنها نبودنم در کنار تو! *** کاغذهای سیاه‌قلم ...

  • قهوه تلخ تنهایی
  • شقایق.ب
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 26
  • عاشقانه
  • بازدید: 728
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان چیزی تا طلوع نمانده _ مسیح افراشته مردیست که از زخم‌های چرک بسته‌‌ی گذشته جان سالم به در برده و گمان می‌کند که بالاخره قایق زوار در رفته‌‌ی زندگیش به ساحل آرامش خواهد رسید؛ لیکن قدرت تزویر را دست کم گرفته و از طوطئه‌های اطرافیانش بی‌خبر مانده است...! حال باید با طمعه‌ی دلفریبی که در دامانش انداخته‌اند به مصاف ریاکاران برود و نشان دهد همان گرگ درنده‌ایست که سال‌ها پیش از خواندن اسمش در هراس بودند.   رمان چیزی تا طلوع نمانده     قسمتی از رمان: با حس سردردی طاقت‌فرسا و عذاب‌دهنده چشمانم را باز کرده و نو‌ک‌انگشتانم را برای کاهش دردم، روی پیشانی‌ داغ و تب‌کرده‌ام فشار می‌دهم. دیشب حتی ثانیه‌ای چشم روی هم نگذاشتم و همین هم دلیلی ست بر سردردهای متعدد ...

  • چیزی تا طلوع نمانده
  • کیمیا میرزایی
  • ستاره سیاه
  • تعداد صفحات : 246
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 2090
ادامه و دانلود

مقدمه: دانلود دلنوشته دلگیرم _ چه بی‌هوا دلگیرم... از آن‌چه که مرا این چنین دلتنگ کرده است! حق داشتن روزهای خوب را چه کسی از من گرفته است؟ کی باعث حال بدِ من است؟ چی سبب شده که این چنین دلگیر باشم؟! کیست آن باعث و بانی این آدم روانی که سبب قتل عام احساسات خویش شده و حال می‌شود یک قربانی...؟!   دانلود دلنوشته دلگیرم   قسمتی از دلنوشته: این روزها برایم چه دل‌گیر می‌شود این هوا... که در نبودت، فقط قدم‌زدن‌های عاشقانه را طلب دارد...! *** دلگیرم از آدما،از زمانه، از آن‌چه که با من این چنین کرد! دلم می‌خواهد که فریاد بزنم این دردی را که دچارشم! اما نیست توانی دگر برای اعتراض که همچنان لبریز از خموشی‌ام... *** چه بی‌هوا، هوایت را کرده دلی که پیشت گیر است! نیستی و خبر نداری از ...

  • دلنوشته دلگیرم
  • صنم.ق
  • روناهی.ب
  • تعداد صفحات : 18
  • عاشقانه
  • بازدید: 657
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان دنا کوه نیست _ قتلی در روستای کوچک از توابع استان اصفهان رخ می‌دهد که در پی آن یک بی‌آبرویی آشکار می‌شود و کل مردم روستا را تحت‌ تاثیر خود قرار می‌دهد. دنا در پی سکته‌ی مغزیِ پدرش، به روستا باز می‌گردد اما در میان انبوهی از حقایق کوچک و دروغ‌های بزرگ احاطه می‌شود.   رمان دنا کوه نیست     قسمتی از رمان: روی صندلی تک‌نفرهِ‌ی سفت نشسته و صدای جیرجیرِ فنرهای خرابش رو تحمل می‌کردم. بوی بد روکش‌های زرشکی و عرق حالم رو بهم می‌زد. نتونسته بودم دربست گیر بیارم؛ مینی‌بوس‌، سریع‌ترین راه واسه رسیدن به روستا بود. نگاهم روی بقیه مسافرها چرخید. اکثرشون رو می‌شناختم اما جوون‌ترها رو نه! حتی راننده هم پسرعمویِ شوهرخاله‌م بود! موقع سوار شدن محل نداد، ...

  • دنا کوه نیست
  • فرزان
  • آرزو توکلی
  • تعداد صفحات : 561
  • عاشقانه / اجتماعی / درام
  • بازدید: 8686
ادامه و دانلود

معرفی: دانلود مجموعه داستان‌ های مینیمال سری سوم _ استان‌های مینیمال مجموعه‌ای از داستان‌های تک‌برگی‌ست که به کوشش چندین نویسنده‌ی خوش‌قلم گرد آمده است. این داستان‌ها در ژانرهای مختلف اعم از اجتماعی، عاشقانه، درام و… نگارش شده‌اند و موضوعات مختلف را به زیبایی در قالب یک داستان تک‌‌برگی خلق کرده‌اند.   دانلود مجموعه داستان‌ های مینیمال سری سوم   قسمتی از داستان‌ها: هودی سفیدم را بیش از هر لباسی دوست داشتم. نمی دانم چرا؛ اما دلبسته اش بودم. آن روز هم مثل همیشه به هوای خلوت کردن با خودم و قدم زدن به پارکی که حوالی خانه بود آمده بودم. قدم میزدم میان سبزه‌های خشک و پژمرده که حاصل بی توجه‌ای رهگذران بودن؛ اما بازهم مقاومت می‌کردند. گاهی با خودم می‌اندیشم که: (جاده، بهترین تسکین است... اگر ماشین ...

  • مجموعه داستان‌ های مینیمال سری سوم
  • کارگروهی
  • رها امینی
  • تعداد صفحات : 141
  • عاشقانه / درام / اجتماعی
  • بازدید: 824
ادامه و دانلود

معرفی رمان: دانلود رمان کوتاه مشهور _ روایتی از زندگی خصوصی زنی سوپراستار که نقل محافل عمومی می‌شود، لحظاتی که زن رنجور قصه از سر می‌گذراند وحشتی بی‌امان از آینده‌ی سیاهش را برابر نگاهش نقش می‌زند که در انتهایش راهی به جز تباهی نیست.   دانلود رمان کوتاه مشهور   قسمتی از رمان: باس نفرت‌انگیز را با روپوش تیره‌ی خودم تعویض کردم و به جانب سیما بازگشتم. به محض جا گرفتن در فضای امن اتومبیل سیگاری آتش زدم و عمیق پک گرفتم. سیما نگاهی شماتت‌بار حواله‌ام کرد و با دلخوری به سخن آمد: - کِی می‌خوای سر عقل بیای ساقی؟ زندگی تو زیر ذره‌بینه، این رو درک می‌کنی دختر؟ اهمیتی نداشت؟ داشت. زمانی که تمامم را باخته بودم و شغلم نوید زیستن می‌بخشید. سیگار را از پنجره‌ی دودی و نیمه‌باز ...

  • مشهور
  • یهدا رضایی"یگانه"
  • روناهی.ب
  • تعداد صفحات : 111
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 1227
ادامه و دانلود

خلاصه داستان: دانلود داستان کوتاه قلمرو بیگانه _ الکس درام معلمی در شهر دارلینگتون است. او آخر هفته به همراه همکاران و خانواده‌‌ی خود به مزرعه‌ای که در پنجاه‌ کیلومتری شهر خود داشت رفتند. پدرش در مزرعه زندگی می‌کرد برای همین بچه‌های او تصمیم گرفتند تا چند روزی پیش پدربزرگ خود بمانند. روزی پدربزرگ‌ آن‌ها زخمی شد و برای یافتن دارویی که پدربزرگ به آن‌ها گفته بود راهی جنگل شدند؛ اما ماشین آن‌ها خراب شد و مجبور شدند تا به قلعه‌ای که در نزدیکی‌شان بود بروند تا کمک بیاورند که فهمیدند قلعه‌ای که آمده‌اند قلعه ارواح است. چاره دیگه‌ای نداشتند فقط... .   دانلود داستان کوتاه قلمرو بیگانه   قسمتی از داستان: الکس درام معلم فیزیک هست. اون در شهر دارلینگتون زندگی می‌کنه. الکس یک مزرعه ...

  • داستان کوتاه قلمرو بیگانه
  • مهدی تورانی
  • فائزه اکبری
  • تعداد صفحات : 111
  • درام / ترسناک
  • بازدید: 866
ادامه و دانلود