خلاصه: دانلود رمان ارژین صحرا دختری شاد و شیطون و مغرورکه پسر ها رو جز ادم حساب نمیکنه اما دست تقدیر اونو با یک پسر روبرو میکنه که همیشه ارزوی دیدنش رو داشته خاله چرا داد میزنی گریه ام میگیره ها من- قربونت برم من که داد نزدم حالا بیا بغل خاله اتنا رو بغل کردم وکلی بوسیدمش اخی خیلی دختره با مزه ای بود طفلی از من ترسیده بود من- اتنا جونم بابات وعمو ارین بیرونن اتنا- نه بابام نیست من با مامانم اومدم ولی عمو ارین داره با موبایل حرف میزنه خوب پس باید مانتو بپوشم ، وقتی مانتوو شالم رو سر کردم دست اتنا رو گرفتم و رفتم بیرون من- اتنا پس مامان من کجاست اتنا- خاله همه تو اشپزخونه هستند دارن ...