رمان دورترین نزدیک ⭐️

خلاصه:
رمان دورترین نزدیک درباره ساکنین یک خونه است. پدری که سعی داره برای پسرش بهترین آینده رو رقم بزنه، دختری که نمی‌تونه روی قولی که داده بمونه و در آخر پسری که با وجود تلاش‌هاش برای رسیدن به عشقی کودکانه زندگیش رو می‌بازه.با سر اشاره‌ای به ضبط صوتی که روی میز شیشه‌ای بینشان قرار داشت کرد.
 اجازه هست، روشنش کنم؟
 مشکلی نیست.
خم شد، دکمه‌ی قرمز را فشار داد و دوباره صاف نشست. با دستی که به شکل واضح می‌لرزید خودکار را از روی پوشه‌ی جلوی رویش برداشت و با استرسی که سعی در پنهان کردنش را داشت، در دلش بسم الهی گفت و مصاحبه را شروع کرد.
آقای سپهری، ازتون ممنونم که من رو برای این مصاحبه انتخاب کردید.
نفسی گرفت و نیمی از سوالاتی که از قبل طراحی کرده بود را در ذهنش نادیده گرفت و مصاحبه‌ را از جایی وسط زندگی او شروع کرد:
بهتره شروع کنیم؛ چند ساله ازدواج کردید؟
اما هیچ جوابی از طرف مقابلش نمی‌آمد گویی با دیواری صامت سخن می‌گوید! بعد از چند لحظه مکث، بالاخره صدای سرد و بوران زده اش را شنید.
نمی‌خوای از اولش شروع کنی؟ مثلاً از وقتی نوجوون بودم؟!

رمان دورترین نزدیک

رمان دورترین نزدیک

 

برای بار چندم نفس بلندی کشید. مطمئن بود اگر از لرزش دستانش به حال درونی او پی نبرد قطعاً از این نفس‌ها میفهمد! از همین جمله‌ی ابتدایی که با کینه‌توزی بیان شده بود؛ می‌دانست این مصاحبه به کجا خواهد رسید. اما او تمام تلاشش را می‌کرد که این جلسه را مدیریت کند، پس با لحنی که تلاش کرد خالی از هر حسی باشد بهانه آورد:
– این‌جوری زیادی طولانی میشه، فکر نکنم برای خواننده‌ها هم جذابیتی داشته باشه… از علایقتون بگید. وقت آزادتون رو چطور می‌گذرونید؟
– با فرشته‌های مختلف، این قسمت برای خواننده‌ها حتماً جذابه!
تمسخر را می‌توانست از تک‌تک کلمات و زیر و بم صدایش تشخیص دهد. اخمی کرد و خیره به پوزخند گوشه‌ی لب او، به فشار دستش روی خودکار بیچاره افزود. این بار نتوانست لحن عصبیش را پنهان کند:
– قراره یه بیوگرافی ازتون چاپ بشه، لطفاً جدی‌تر صحبت کنید.
– حالا چرا نگاهم نمی‌کنی؟
از سوال بی ربطش گیج شد و نگاهش را به آرامی بالا کشید. چشمانش گیر دو سیاه چاله عمیق شدند که او را به درون خودش می‌کشید. زمان رو به عقب به گردش در آمد و کنترل مصاحبه از دستش خارج شد. گذشته مانند فیلمی کوتاه از جلوی چشمانش عبور ‌کرد و هر صحنه مانند اسلایدی روشن و زنده بر روی چهره‌ی سرد و بی‌روح او را به نمایش گذاشت. تنها وقتی به خود آمد که صدای پوزخند پر تمسخری در اتاق پیچید. بلافاصله، با دستپاچگی چشمانش را روی ضبط چرخاند. لعنتی! چرا همیشه این‌قدر ضعیف بود؟
– می‌خوام ضبط رو خاموش کنی.
نگاه متعجبش را دوباره بالا کشید. اما این‌بار جایی بین چانه و گلوی او!
– شما که قبول… .
قبل از اتمام حرفش، او خود اقدام کرده و ضبط حالا به مانند موجودی مرده! خواموش بود. با آرامش رعب آوری به مبل تکیه ‌داد و یکی از پاهای بلندش را روی دیگری انداخت.
– چیزی که می‌خوام بگم می‌تونه آینده شغلیت رو عوض کنه.
چشمان شکارچی‌اش را ریزتر کرد و با لحن وسوسه‌کننده‌ای ادامه داد:
– مجله‌تون از همیشه پر فروش‌تر میشه… قطعاً سر دبیرت از خوشحالی، سکته می‌کنه.

 

پیشنهاد می‌شود

رمان قفس چکاوک

رمان برایش عشق شدم | فاطمه محمدی اصل

رمان از خاکستر تا خورشید | نسترن جوانمرد 

رمان این کتاب را به صاحبش برگردانید

3.8/5 - (5 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 69 روز پیش

بازدید :2231 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دورترین نزدیک

نویسنده

فرزان

ژانر

عاشقانه، درام

طراح

بلک . استار

تعداد صفحات

550

منبع

یک رمان

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 5 )


  1. فاطمه گفت:

    سلام بر نویسنده عزیز من رمان دنا کوه نیست نتونستم از سایت بخرم شما خودتون نمی‌تونید برای من بفرستید🌹🌹

  2. فرزان گفت:

    سلام عزیزم فایل ویرایش شده اش رو ندارم. از مدیر تالار کتاب میگیرم برات میفرستم

  3. فرزان گفت:

    سلام عزیزم
    از مدیر بخش کتاب سوال کردم یکم سایت مشکل پیدا کرده و به زودی درست میشه.
    متاسفانه خودم فایل رمان رو ندارم 🌷

  4. فاطمه گفت:

    سلام وقت بخیر متاسفانه سایت خیلی وقته خرابه اصلا هم رسیدگی نمیکنن.. ممنونم که پیگیری کردید🙏🌹

  5. فاطمه گفت:

    سلام نویسنده عزیز رمان عاشقانه متفاوتی بود 😍😍موفق باشید

افزودن نظر