خلاصه: رمان په ژاره - تنها یک تصمیمی که وابسته به نظر دیگران بود، باعث شد مسیر زندگی‌اش تغییر کند. تصمیمی که برخلاف آن‌چه تصور می‌کرد، سرانجام دیگری برایش رقم زد. سرانجامی که باعث شد عقلش کیش و مات شود و صدای فریاد قلب شکسته‌اش، گوش آسمان را کَر کند!​ رمان په ژاره قسمتی از رمان: دسته‌ای از موهای مشکی‌رنگش را به دور انگشتش تاباند و با مکث از روی صندلی چوبی بلند شد. صدای قیژقیژ صندلی فضای کوچک اتاق را در بر گرفت و خنده برلب‌هایش آورد. - یک بار نشده من بلند شم و تو قیژقیژ نکنی! شانه‌های ظریفش را بالا انداخت و انگشتش را روی دسته‌ی صندلی کشید. لکه‌های کوچک و بزرگ رنگ روی صندلی خودنمایی می‌کردند و او علاقه‌ای به پاک کردن ...

  • په ژاره
  • میم. ز
  • آرزو توکلی
  • تعداد صفحات : 352
  • اجتماعی / تراژدی / عاشقانه
  • بازدید: 77
ادامه و دانلود

خلاصه: داستان کوتاه یک کلام تا فریاد - روایتی که داستانی متفاوت را بازگو می‌کند؛ اتفاقی که سال‌ها پیش افتاده و هنوز آثارش در زندگی نوجوانی باقی است. سوال‌هایی هر روز از او پرسیده می‌شود و معمایی که شاید تا ابد بی‌خواب بماند؛ مانند خاطره‌ای که ذهنش هست و صاحب آن چشمان سیاه که جانش را نجات داد، شاید هم هشداری که بر دیوار شهری نوشته شده: «هرگز در یک جنگل، دوچرخه‌سواری نکن!» داستان کوتاه یک کلام تا فریاد قسمتی از داستان: از روی دوچرخه آبی رنگ و کوچکش پایین آمد، با اخم‌های کودکانه‌اش نگاهی به زنجیر در رفته دوچرخه کرد؛ گونه‌هایش را پر از باد کرد و سپس کلافه آن را بیرون داد، برخاست و با نگرانی به جنگل بزرگ و مخوفی که در ...

  • یک کلام تا فریاد
  • ماهیار
  • REIHANE_F
  • تعداد صفحات : 57
  • فانتزی / ترسناک
  • بازدید: 152
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان قند و نبات (جلد دوم رمان انقضای عشقمان) - پس از این‌که ماجرای آریا و آرام تموم شد، هر کس پی زندگی آروم خودش رفت. بین لیام و لیدا، دیگه اثری از عشق نبود؛ ولی... . لیدا با حضور کسی که سال‌ها اون رو ندیده بود، جا می‌خوره. کسی که مسیر زندگیش رو عوض می‌کنه. شاید هم عشق رو بهش هدیه میده که زندگیش بوی طراوت رو به خودش می‌گیره. کسی که عشق نوجوانیش نیست؛ ولی... . رمان قند و نبات قسمتی از رمان: زنگ در رو به صدا درآوردم که چندی بعد، صدای شیدا اومد. - بله؟ - منم شیدا، باز کن! صدای زینگ باز شدن در اومد؛ ولی در باز نشد و کمی بعد که هلش دادم، با تلنگری باز شد و شیدا گفت: - باز ...

  • قند و نبات
  • آلباتروس
  • زهرا.د
  • تعداد صفحات : 338
  • عاشقانه
  • بازدید: 170
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان چشم‌های بسته - قاتلی با لقب انزوا وجود دارد که نه جنسیت آن، نه اسم اصلی آن و نه هیچ مشخصات دیگری از او وجود ندارد. او هر چشم آبی را که می‌بیند می‌کشد. حال، او پنج نفر را به خانه‌ی متروکه‌ی خود کشانده است. دو مرد و سه زن. آیا آن‌ها جان سالم به در می‌برند؟ رمان چشم های بسته قسمتی از رمان: همه بادقت به تلوزیون بزرگ زل زده‌اند. یکی از پرستاران، کنترل را در دست می‌گیرد و صدا را زیاد می‌‌کند‌. خبرنگار بی‌بی‌سی، درحالی‌که دارد با زور خودش را جمع می‌کند، در همان حالت نشسته و با چشمان بسته، برعکس کار همیشگی‌اش در پخش زنده، تند اخبار را می‌گوید: - قاتلی زنجیره‌ای و طبق حدس و گمان‌هایمان، قاتل سریالی، به ...

  • چشم‌های بسته
  • ویدا
  • یگانه سلیمی
  • تعداد صفحات : 389
  • جنایی / معمایی
  • بازدید: 145
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان نفس جهنم - موتورسواری به محض عبور از کنار ماشین شخصی با نام فرزاد پیروز، خلافکاری که به شرزاد معروف است! سمتش تیراندازی می‌کند؛ اما موفق به کشتن شرزاد نمی‌شود. شرزاد با قسر در رفتن از آن ماجرا پیگیر موتورسوار می‌شود. افراد شرزاد با جستجو متوجه می‌شوند موتورسوار برخلاف تصورشان یک دختر است! شرزاد به قصد انتقام آن دختر را می‌دزدد و تلافی کارش را به روش خودش، رویش پیاده می‌کند! رمان نفس جهنم قسمتی از رمان: جیغ دیگری کشیدم و دوباره دستانم را کشیدم؛ اما دستبندهای چرم مانع شدند. اشک دیدم را تار کرده بود و بی‌وقفه به سمت گوش‌هایم سر می‌خورد. لاله گوشم خیس شده بود و تمام راه تا گونه‌ام نیز از اشک شور شده بود. دست بزرگ مرد با نوازش‌های گناه‌آلودش ...

  • نفس جهنم
  • آلباتروس
  • زهرا.د
  • تعداد صفحات : 224
  • جنایی / عاشقانه
  • بازدید: 650
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان رفیق فابریک - فرزاد نویسنده‌ی جوونی که برای نوشتن داستانی ترسناک، دست به احضار روح می‌زنه، اما پس از عدم موفقیت و مورد تمسخر قرار گرفتن توسط دوستش، جهت تلافی نقشه‌ای می‌کشه که جونشون توسط موجودات ماورایی در معرض خطر قرار می‌گیره، اما... . رمان رفیق فابریک   بخشی از رمان: ساعت از دوازده و نیم شب گذشته بود. پشتِ میزِ کارم نشسته و در حال خوندن مطلبی درباره‌ی احضار روح بودم تا توی داستانی که قرار بود ماه بعد توی مجله چاپ بشه، ازش استفاده کنم. هر بار که می‌خواستم داستان بنویسم هزار بار خودم رو لعن و نفرین می‌کردم. من چرا نویسنده شده بودم؟ مگه شغل بهتری نبود؟ اصلاً مگه نوشتن هم شغله؟ چند روزی بود که فکر نوشتن یه داستان ترسناک، ...

  • رفیق فابریک
  • فاطمه بهار
  • یگانه سلیمی
  • تعداد صفحات : 597
  • فانتزی‌/‌ طنز
  • بازدید: 1060
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان عصیانگر قرن جلد دوم - تا به‌حال به لحظه‌ای رسیده‌اید که دیگر امیدی نباشد؟ برای من آن لحظه درست بالای صخره در نبرد بود. خود را فدا کردم تا جنگ تمام شود و دیدید که چگونه در یک افنجار ناپدید گشتم. پنج سال گذشته است و اکنون زمان بازگشت من به این سرزمین نفرین شده فرا رسیده است. جنگ در کمین انتظار می‌کشد، بیشتر از همیشه نزدیک است. صدای شیپورهای نبرد را عاشقانه گوش کنید، نبردی حماسی که به یک‌باره عصیان را به اتمام خواهد رساند. رمان عصیانگر قرن قسمتی از رمان: کارول با تمام شدن حرفش به طرف لبه‌ی صخره حرکت کرد. دیانا خواست سریع جلو برود و مانع رفتنش شود؛ اما با بالا آمدن ناگهانی یک اژدهای عظیم آن‌ هم ...

  • عصیانگر قرن (جلد دوم)
  • فاطمه السادات هاشمی نسب
  • یگانه سلیمی
  • تعداد صفحات : 240
  • فانتزی
  • بازدید: 561
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان همه ی اسب های سپید _ رونیکا طبق حکم دادگاه به تبعید فرستاده خواهد شد. محل تبعید او، روستایی دور افتاده از توابع ایرانشهر در استان سیستان و بلوچستان خواهد بود. رونیکا علارغم اصرار بر بی‌گناهی خود، حکم را پذیرفته و راهی این سفر می‌شود.   رمان همه ی اسب های سپید   قسمتی از رمان: شاید بهتر بود اهمیت بده و تا صبح به آینده تاریکش فکر کنه. در نهایت هم یه سردرد وحشتناک بگیره و حرص بخوره؛ گریه کنه یا حتی جیغ بزنه اما آینده و همه‌ی متعلقاتش با هم می‌تونست بره به دَرک. به‌ جاش آروم نشسته بود و ماه رو تماشا می‌کرد. سیاره‌ی خوشگلش، حتی از پشت شیشه‌های کِدر اتوبوس هم زیباست. آسمون این‌جا به شکل غریبانه‌ای حتی داخل شب ...

  • همه ی اسب های سپید
  • فرزان و سمانه شیبانی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 384
  • عاشقانه / اجتماعی / درام
  • بازدید: 14070
ادامه و دانلود

خلاصه: رمان افسون چپ دست - قبل از شروع این ماجرا، بذارید یه داستان براتون تعریف کنم، که البته در آینده بیشتر درموردش می‌فهمید. سال‌ها قبل، جادوگر بزرگی وجود داشت؛ اما اون با بقیه متفاوت بود. اون یه جادوگر چپ‌دست بود. تقریباً از صفر شروع کرد؛ درواقع، اون یه یتیم بی‌هویت بود. نوادگان اون جادوگر، چپ‌دست بودن، و به این نژاد «چپ‌دست» لقب داده شد، که تبدیل به نام خانوادگی‌شون شد که چه دختر و چه پسر، نسل‌به‌نسل به ارث می‌رسید. داستان ما، همین‌طوری شروع میشه؛ از اتفاقات و اسراری که در گذشته نهفته... رمان افسون چپ دست قسمتی از رمان: آسیاب روستا جایی بود که همیشه برای نقاشی به اونجا می‌رفتم؛ اما همین آسیاب آغاز تمام بدبختی‌هام شده بود. سه‌تا نوجوون قلدر روستا ...

  • افسون چپ دست
  • محیا دشتی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 538
  • فانتزی
  • بازدید: 500
ادامه و دانلود

معرفی رمان: رمان دل شکن _ نفس دختری که میان خیر و شرهای ماضی و آتی‌اش گیر کرده. دلدادگی‌ای که در گذشته باعث شکستن بال‌هایش شده بود، هنوز هم گریبان گیرش است شکستگی‌هایش او را از سال‌ها قبل قوی‌تر کرده اما اتفاقی ناخوشایند! خونی که ناخواسته روی زمین جاری می‌شود ناخواسته او را به سمت گذشته‌ی مهر و موم شده‌اش می‌کشد.​   رمان دل شکن   بخشی از رمان: نگاهی به لباس‌های پاره شده‌اش که آمیخته با خون است می‌اندازد! پیراهن نقره‌ای که روی تن لرزان و یخ‌زده‌اش شل و نامرتب نشسته، از شانه جر خورده. لب‌های سرد و کبود شده از ترسش را با بغض روی هم فشار می‌دهد. چشم‌های درشت کشیده‌اش لبالب از اشک هستند و قلبش از زور ترس و تنهایی محکم می‌کوبد. سرش را آرام و ...

  • دل شکن
  • سهیلا زاهدی
  • فاخته
  • تعداد صفحات : 784
  • عاشقانه / اجتماعی
  • بازدید: 15119
ادامه و دانلود