معرفی رمان: رمان هزار و یک بوم _ سایه نقاش از اوان کودکی در رویای عاشقانه و لطیفش عاشق سهرابست، مردی پر از جذابیتهای خطرناک؛ اما دیری نمیگذرد که سایه با دیدن کابوسهای از گذشته تلخش، پرده از حقایق گذشته کنار میرود. در این میان که در گرداب حقیقت و کتمان دست و پنجه نرم میکند، عاشقی از دیار زهر و کینه دریچه دیگری از عشق را برایش باز میکند. در نهایت دختر جوان سردرگم در کارناوال تاریکی به جستجوی حقیقت و عشق میپردازد. رمان هزار و یک بوم قسمتی از رمان: آب استخر سردِ سرد چون یخچال بود. دست و پایم از کرختی آب سنگین و بیحس شده، هرچه در آب تقلا میکردم، دستان سفید اشباح مرا با قدرت تمام به پایین میکشاندند. به دنبال جرعهای ...