رمان افسون چپ دست ⭐️

خلاصه:
رمان افسون چپ دست – قبل از شروع این ماجرا، بذارید یه داستان براتون تعریف کنم، که البته در آینده بیشتر درموردش می‌فهمید. سال‌ها قبل، جادوگر بزرگی وجود داشت؛ اما اون با بقیه متفاوت بود. اون یه جادوگر چپ‌دست بود. تقریباً از صفر شروع کرد؛ درواقع، اون یه یتیم بی‌هویت بود. نوادگان اون جادوگر، چپ‌دست بودن، و به این نژاد «چپ‌دست» لقب داده شد، که تبدیل به نام خانوادگی‌شون شد که چه دختر و چه پسر، نسل‌به‌نسل به ارث می‌رسید. داستان ما، همین‌طوری شروع میشه؛ از اتفاقات و اسراری که در گذشته نهفته…

رمان افسون چپ دست

afsoone chap dast02

قسمتی از رمان:
آسیاب روستا جایی بود که همیشه برای نقاشی به اونجا می‌رفتم؛ اما همین آسیاب آغاز تمام بدبختی‌هام شده بود. سه‌تا نوجوون قلدر روستا که کل کارشون حسودی بود، استعدادم تو نقاشی رو تبدیل به بهونه‌ای برای آزار دادن من کرده بودن.
دوباره! بازم اون سه‌تا بالای سرم ایستاده بودن و من از شّدت لگدی که به شکمم وارد شده بود، جلوش به زانو افتاده بودم. آریادنی، دختر نسبتاً پولدار روستا با پوزخند دفترم رو دستش گرفت و تکون‌تکون داد. خنده‌ی کوتاهی کرد و دفتر رو توی دستش تکون داد و نزدیکم آورد.
– چیه می‌خوایش؟ خب بیا بگیرش.
تا دستم رو برای گرفتن دفتر دراز کردم، این بار با پاشنه‌ی پاش لگدی به کتفم زد که از شّدت درد نالیدم و اشک تو چشمام حلقه زد. با درد چشمام رو باز کردم که نگاهم به دفتر پرت شده بین کیسه‌های آرد دوخته شد. صدای منفور آریادنی رو شنیدم.
– برو برش دار.
مشکلی پیش نمیاد اِما، فقط کافیه دفتر رو برداری و فوری از اتاق خارج شی. اون دفتر برام باارزش بود؛ چون هدیه‌ای از معلمم بود. اونا حق نداشتن مثل آشغال باهاش رفتار کنن. از جام بلند شدم و لنگ‌لنگان رفتم دفتر رو برداشتم و تا خواستم از اتاق خارم بشم، سنگی به پشت سرم خورد و نالم بلند شد.
– آخ!
درد داشت. خیلی درد می‌کرد. سرم رو برگردوندم و به سنگ روی زمین نگاه کردم. نگاهم رو بالاتر بردم که با آریادنی که از خنده دستش رو روی شونه‌ی آلیا گذاشته بود و سرش رو پایین انداخته بود، رسیدم. آلیای که با لب‌های درشتش پوزخندی زده بود و چندتا قلوه سنگ دیگه هم تو دست راستش داشت. آریادنی بهش گفت:
– کارت خوب بود آلی!
و سکه‌ای که مطمئن بودم حداقل بیست پوند می‌ارزه رو دست آلیا انداخت. آلیا با پرخاش یقه‌ی آریادنی رو گرفت و گفت:
– ولی این کافی نیست. تو گفتی حداقل سی پوند بهم میدی.
لگدی که آریادنی به شکم آلیا زد، باعث شد آلیا یقه‌اش رو ول کنه. آلیا دوباره نزدیکش رفت؛ ولی آریادنی مغرور که بچه‌ی خیلی خونسردی بود، پیچ‌وتاب موهای آلیا رو به بازی گرفت و خیره بهش گفت:
– بیخیال آلی! تو از سه‌تا سنگت فقط با یکیشون اونو زدی و این یعنی من دو برابر بهت اضافه دادم. بقیش می‌مونه واسه شرط بعدیمون.
به بقیه‌ی دعواشون گوش ندادم و خواستم از فرصت استفاده کنم و در برم که این‌دفعه قلوه سنگی که به شونم خورد، باعث شد جیغ بزنم و روی زمین بیُفتم. درد داره. نمی‌تونم تحملش کنم. بغض کرده بودم؛ ولی سعی می‌کردم خودم رو نگه دارم. خدایا کمکم کن هر چه زودتر از این مخمصه رها بشم. خدایا خواهش می‌کنم. می‌خواستم گریه کنم؛ ولی حالا وقت گریه نبود.
درحالی‌که از درد ناله می‌کردم، عرقی که از پیشونیم روی چشمام سرازیر میشد، باعث شد اشکم در بیاد. دستم رو روی چشمام گذاشتم و در حال مالش دادنشون همزمان صدای کال، اون یکی چاپلوس احمق آریادنی رو می‌شنیدم.
– تو به‌خاطر یه ضربه به آلیا بیست پوند دادی، پس الآنم به من میدی دیگه؟
– باشه بیا.
– ولی این‌که ده پونده.
– گفته بودم یه ضربه فقط ده پوند ارزش داره.
– ولی تو به آلیا بیست تا دادی.
صدای آلیا رو هم از پشت سر شنیدم.
– پسره‌ی احمق! چطور با اون چهره‌ی زشت و کک‌مک دارت جرئت می‌کنی منو با خودت مقایسه کنی؟
– تو لب‌های قلوه‌ای و موهای فر خودت رو خیلی زیبا حساب می‌کنی؟ به نظرم خیلی شبیه سیاه‌پوستایی!

 

 

پیشنهاد می شود

دانلود رمان دچار یعنی عاشق (جلد دوم)

رمان فولکلور | الیف شریفی

رمان روشن‌تر از آفتاب | سروش۷۳

رمان توبه شکن

4/5 - (7 امتیاز)

منتشر شده توسط :raha در 41 روز پیش

بازدید :507 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

افسون چپ دست

نویسنده

محیا دشتی

ژانر

فانتزی

طراح

فاخته

تعداد صفحات

538

منبع

یک رمان

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 3 )


  1. Laleh گفت:

    سلام نویسنده ی عزیز! روند داستانت من رو خیلی جذب کرد و حسابی سرگرم خوندنش شدم‌! می‌خواستم بدونم جلد دوم هم داره یا نه؟؟

  2. بیتا گفت:

    سلام محیاا خیلی بهت تبریک میگم خیلی خوشحال شدم ایشالا رمانای بعدیت

  3. محیا گفت:

    سلام عزیزم خوشحالم که لذت بردی. جلد دومی درکار نیست ولی می‌تونی تو انجمن یک رمان به آثار دیگرم یه نگاهی بندازی

افزودن نظر