دانلود رمان دار آخر ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان دار آخر انسانی که حکمش اعدام باشد، به انتظار دار مینشیند و مدام خاطراتش را مرور میکند. شاید هر کدام از ماها دارهای زیادی در عمرمان دیده باشیم؛ مثل سختی، فقر، گرسنگی… ولی آن که انسان را میکشد، دار آخر است. انسان از سایر دارها آویخته میشود؛ اما نمیمیرد. دار آخر کشنده است! دار آخر من، او شد؛ اویی که از صمیم قلبم برایش دل داده بودم و نفس نکشیدنش باعث شد من در عین زنده بودن، طعم دار آخر را بچشم.

قسم خوردم بر تک تک اجزای وجودت و حتی روحت؛ قسم بر عشق پلیدت من عاشقانه مستت شده بودم.

با اینکه تو پردهی نگاهت را با هوس پوشانده بودی؛ ولی من با هربار نگاه کردن به آنها جانی دوباره میگرفتم.

حتی اوقاتی که نبودی، با زیباییهایت چشم بر ماه شب میبستم و دلم را برای وجودت گرم میکردم.

ما مثل دو برگ در یک درخت بودیم. هرگاه که نزدیک شدیم، باد نامردی وزید و جدایمان ساخت. تا دل خوش کردیم که نسیم خوابید و میتوانیم در آغوش هم جا شویم، پاییز فرا رسید و ما را از شاخه کند. دیگر برای هم محالتر از محال شدیم.

تو برایم محال نوشته شده بودی و محال هم به پایان رسیدی.

کاش یکبار دیگر میتوانستم بدون هیچ کینه ای در آغوش بگیرمت. فکر نکن کینه دارم؛ نه اصلاً! تو برایم قدری شیرین بودی که هیچگاه در دلم کینه ات را نپروراندم؛ فقط اندکی شکستم، اندکی افسرده شدم، اندکی ناامیدی را چشیدم، اندکی دلم تنگ شد، اندکی نفسم گرفت، اندکی مردم و در نهایت اندکی، معنای «اندکی» را تغییر دادم.

فقط همین!

دانلود رمان دار آخر

دانلود رمان دار آخر

 

رایحهی تلخ مادهی سرخ رنگ، در فضای خفگانآور تاریک، با بوی عطر سردش مخلوط شده بود و باعث میشد

ترسش هر لحظه بیشتر از قبل شود. هرگاه که به جسم بیجان روی زمین چشم میدوخت، بیم بر روی دلش آوار میشد و نفسش در سینه حکم خفگی میگرفت.

«اصلان» نرو.

با دستهایم صورتش را قاب گرفتم و خیرهی چشمهای معصومش شدم.

 فقط دو روز میرم دلبندم.

 اصلان فقط دو روزه که اومدی، چرا اینقدر زود میری؟

غم نشسته روی چهرهی ملیحش دلگیرم کرد؛ ولی نباید من رمان پلیسی هم دچار همان غم میشدم.

 میدونی که مجبورم عزیزم، تو فقط مواظب خودت باش.

وقتی دیدم دلش راضی نیست، بوسهای بر پیشانیاش نشاندم و حرفم را ادامه دادم.

قول میدم این دو روز خیلی سریع بگذره.

نفسی کشید و فاصلهی بینمان را بیشتر کرد.

 هربار همین قول رو میدی… من هم حق دارم با شوهرم شب و روزم رو بگذرونم.

و چند قدم دیگر به سمت پنجره برداشت.

 عزیزم کنفرانس دارم، باید برم. چرا اذیت میکنی؟

نفس کلافهای کشیدم و به سمتش رفتم. دمِ رفتن،

این ناز کشیدنها  رمان جدید باقی ماندهی انرژی روزانهام را هم تخلیه میکردند.

 خانمم، شما که میدونی منظور من اون نبود. میخوای من رو ناراحت بفرستی تا برم؟

 

 

پیشنهاد می‌شود

رمان برخاسته از آتش | بیتا 

دانلود رمان کافه اسپرسو

دانلود رمان زندگی بی‌پایان

رمان برای مریم

رمان نگهبانان لاریویر | علی فتح الهی

امتیاز شما به این رمان

منتشر شده توسط :REZA_M در 824 روز پیش

بازدید :7204 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

دار آخر

نویسنده

پرنیا رخشا

ژانر

پلیسی/ عاشقانه/ درام

طراح

ستاره سیاره

تعداد صفحات

350

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



افزودن نظر