معرفی رمان:
رمان میسوفونیا (جلد سوم منحوس) _ در پس پردازش مغز از حقایقی که وجود دارند، مسائل طوری در ذهن ما پابرجا میشوند که هیچ نقطه انطباقی بر اصل خود ندارند. حالا که او بیشتر از یک نفر را درون خود جای داده، به ناچار با جاری شدن خون سمت اهداف آن اصوات حرکت میکند. میان همهی رنجشهایی که سوزش دستانش به دور جان دوپایان تحمیلش میکنند، مغز به ناچار از پانسمان کردن جراحت حقیقتی که سالهاست بهبود یافته دست میکشد؛ حقیقت وجود مادر.
رمان میسوفونیا (جلد سوم منحوس)
دانلود جلد اول و جلد دوم
دانلود رمان روح مردگی (جلد دوم رمان منحوس)
قسمتی از رمان:
با هر ضربه، تیزی اون نور سفید، شکاف جمجمهم رو بازتر میکرد. ضرباتی پشت سر هم که به خاطر ارتکاب به جرمی فهمیده شده اما ناخواسته، چشمهای ورم کردهم از بیناییِ بیحد و مرز رو هدف میگرفت؛ ولی هر بار نگاهش میکردم. اون جسد از گور برگشتهای رو که مثل کفتاری پست و فراموش شده، به دور هویتش چرخیده بودم.
وقتی مشتش رو از خستگی ماساژ داد، یک پا رو به سمتم حواله کرد تا روی زمین بیفتم.
سر انگشتهام رو روی چشمهام گذاشتم و سعی کردم تصاویری که میدیدم رو پاک کنم. وقتی مردمکها، انگشتهام رو میمکیدن و به بدن له شدهم آرامش میدادن، دستهام رو از صورتم دور کرد. از زیر پلکهای پف کرده از خون، دو چشمم رو برداشت و نگاه کرد.
اونها رو کف دستهاش، روی چشمهای خودش گذاشت.
این، حنجرهی خشکیدهم رو به فریادی وادار کرد که خش و نخراشیدگیش، پردهی گوشم رو از جلوی هر صدایی که قابل شنیدن نبود، برمیداشت و همین بود که راهی برای ورود به سرم پیدا کرد، مثل جنینی که برای به تکامل رسیدن و پر کردن وجود خالی شدهی من، باید از مغزم تغذیه میکرد.
پیشنهاد میشود
رمان روژناک | مرضیه حیدرنیا (روجا)
رمان تلألو جَبر | مبینا زارع مویدی