مقدمه:
مجموعه دلنوشته های منع شده _ در کدام قصه نوشته شدهای…؟ که نه میبینمت… نه میخوانمت… نه توان خواستنت را دارم؟… من منع شدهام، در اوج رویایت!
مجموعه دلنوشته های منع شده
قسمتی از دلنوشته:
احساساتت… نشان از چیست زیبای من؟
خطاب به من، رو به او میگویی:
” دوستت دارم! “
آه… نخواهم این نفس تنگی را، از سوز درد حرفهایت!
***
همزیست شدی… .
معشوق گمشده در کردار من!
چه کردی با دل من؟
که در دوریِ تو، آرام نماندم… .
شکستم جام مجنون را… آری، شکستم!
منِ عاشق چرا فرهاد کوهکن را شکستم؟!
***
ناگفتههایم… تکرار نشدنیست!
گویی در انحنای جان، قلب بر کف دادهام.
ناگفتههایم… دلنوشته ها آهشان دامانت را خواهد گرفت!
گویی زین پس زندگی به کاممان تلخ خواهد شد؛ اما کجاست آن رهبر سراییهایت؟
کجاست آن حس خوش بوی عید پیراهن بنفشت؟
***
تنهاییهایت…
چه آشنا… چه مسکوت… چه بیتعارفند!
بیا به آغوش بگیرمت… .
بیا حَل شو در وجود بیوجود من… .
چه قرار بیقراری!
از کدام آغوش منع شدهای؟
***
روی انگشتها نشان داده میشدی…
زیر پاها دیده میشوی!
یقیناً تفاوت عرش تا فرش را میشود در تو دید!
منع شدهی من… چه بلایی بر سرت آمده؟!
***
بیصدا و صامت باش…
فریاد بیصدایی را فراموش نکن!
فراموش نکن که از آغوش من منع شدهای!
بیصدا تنهاییات را فریاد بزن.
***
تو را با دستانم به آغوش گرفتم…
با پاهایت پس زدی مرا!
با رفتارت غم دادی مرا…
با چشمانت سوزاندی مرا!
حقت بود این منع شدگی… .
***
به زیباییِ نغمهخوانی
به صوت بیصدای باد
به اشک چشمان مشکی رنگم قسم…
من منعات نکردم!
خود منع شدی… .
***
دوستت ندارم…
بیا،
آرام… خندان،
مرا در آغوش بگیر… .
لب بزن:
من بیشتر!
پیشنهاد میشود
مجموعه دلنوشتههای ضمیر آبی | آیلین
مجموعه دلنوشتههای مِهِ مَغْزی | Maein
مجموعه دست نوشته های یک یاوه گوی مجنون
مجموعه دلنوشته های دنیای توی چشمانت