دانلود رمان باران حماقت ⭐️

خلاصه رمان :

دانلود رمان باران حماقت در این رمان می خوانیم سرگذشت پسرکی شیطون را از کودکی تا نوجوونی وجوونی. اتفاقاتی که با شیطنت‌های خود برای اطرافیان رقم می‌زند وهمه را از خود با کارهایش دور می کند وبا آمدن خواهرش به زندگی‌شان کمی دلگرمتر می‌شود وپسر دلخواه تری خود را نشان می دهد. در نوجوانی اسیر حرفها و وسوسه های دوستانش می شود ومی خواهد درک کند رابطه با جنس مخالف را ودر همان موقع کسی را که باید ببیند نمی بیند وسر سری رد می شود از یه عشق واقعی وبعدها ماجرای خدمت رفتن ودانشگاه رفتنش که با دختری جذاب وفوق العاده زیبا وخوش اندام به نام دنیا آشنا می شود. بلاها ومصیبتهایی را پشت سر می گذارد و

همیشه وقتی به دوران کودکی ام برمی گردم، از خیلی از رفتارا وکردارام شرمنده میشم. از همون بچه گی پسر پر شرو شوری بودم واصلا به حرف بزرگترام گوش نمی‌دادم وساز مخالف میزدم. هیچ توجهی به شرمنده شدن پدرو مادرم جلوی فک وفامیل ودوست وآشنا نمی کردم. همچنان با سر پر بادم کارای مزخرفمو ادامه میدادم. بابا منصور همیشه غبطه می خورد چرا همه بچه های فامیل که هم سن وسال منن مثه آدم برخورد می کنن ولی من دمار از روزگار صغیر وکبیر درآوردم؟!اونا بالاخره یه جا به حرف بزرگترا گوش میدادن ولی من نقطه مخالفشون بودم.

سرم همیشه به کار بقیه بوداگه هر وقت چند تا زن باهم می نشستند وحرف میزدن ویا پشت سر کسی غیبت می کردن که شیرینی اکثر محافل خانماست، مخصوصا عمه بزرگم که نقل ونبات بحثش غیبت عروسا

دانلود رمان باران حماقت

دانلود رمان باران حماقت

 

 

بود. واسه خودم کارگاهی بودم چنان، حرفاشون رو عین ضبط سوت، ضبط می کردم که نگو ونپرس. به قول عزیزم(نخود تو دهن این بچه خیس نمی خوره).

همیشه نصیحتم می کرد که_شاهین جان، از خبر چینی کسی به جایی نرسیده. سعی کن با رفتار خوبت تو چشم باشی وهمه رو سمت خودت بکشی. اما کو گوش شنوا؟ که ایکاش بود. آخ که روزی رو به یاد دارم که تا آخر عمر از یاد نمی‌برم. چنان همه رو به خاطر فوضولی بیجا به جون هم انداختم که…یادمه، یبار که تو خو نه مادربزرگم دعوت بودیم همه ما، عموهام وبچه هاشون، عمه هام وعزیزم و…. مثلا دور هم می خواست خوش بگذره. بعد غذا موقع شستن ظرفا دوتا عمه هام کنار هم ایستادن تا ظرف بشورن. هر چی مامان هانیه وزن عمو حدیث اصرار کردن اونا نزاشتن و_چیزی نیست خودمون می شوریم ونزاشتن.

مامان وزن عموم با سینی چای اومدن داخل پذیرایی پیش بقیه. رمان جدید رابطه مامان وزن عموم خوب بود باهم وهمه رازهاشون پیش هم بود.

به بهونه آب خوردن رفتم آشپزخونه وسرکی بکشم ببینم چه خبر؟ اونام تازه چونه اشون گرم شده بود ومتوجه من نشدن. عمه بزرگ تازه دیگ غیبت مامانم رو بار گذاشته بود و_مژده، می بینی منصور چجوری خانمی، خانمی می کرد؟ دختر شهرستانی رو رفت گرفت وبه نافش خانمم میبنده آدم حرصش می گیره. معلومه که منصور رو حسابی تو مشتش گرفته. اما عمه مژده از دست عمه مریم به تنگ اومده بودو_مریم جان چی میشه مگه؟ خانمش دوستش داره تازه باید خوشحالم باشی برادرت زنشو دوست داره وبا احترام باهاش برخورد می کنه.

 

 

پیشنهاد می‌شود

دانلود رمان گذر از فردا

دانلود رمان جای مادرم زندان نیست

رمان ملعبه کبود | کارگروهی

رمان مروارید الوان | ریحانه السادات خسروی 

کتاب چهارم شرقی

3.7/5 - (28 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 760 روز پیش

بازدید :6473 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

باران حماقت

نویسنده

آزاده بختیاری

ژانر

عاشقانه/اجتماعی

طراح

شادی روحبخش

تعداد صفحات

500

منبع

رمانکده

اندروید

دانلود فایل apk

پی دی اف

دانلود فایل pdf



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 2 )


  1. قاصدک گفت:

    بدم نیومد. اول رمان حالت روایت کردن داستان داشت و سریع از یه دوره زندگی خودش گفت که من خوشم اومد و بعد شروع کرد لحظه به لحظه تعریف کردن ماجراها
    روال کلی داستان اصلا ماجراهای غیرعادی و فلان مدل ماشین و فلان مدل تیپ و فلان رنگ چشم و … نداشت
    هر قسمتی از داستان رو می تونستی تو زندگی نزدیک ترین افراد زندگیت حتی نمونه اش رو ببینی واین زیبا بودالبته اینم بگم اون جاهایی که کل کل داشت رو حوصله نمی کردم و بعضی جاهاش رو رد می کردم فقط خوشحال بودم که بی تربیتی و لوس نبود
    دست نویسنده درد نکنه

  2. قاصدک گفت:

    یه بار نظر دادم نمیدونم چرا ثبت نشده. من از این رمان خوشم اومد. اون هم بیشتر به خاطر شروعش و روایت جالبی که داشت

افزودن نظر