دانلود رمان تو را باور دارم ⭐️

خلاصه رمان:

 رمان عاشقانه که دختری سعی کرده ضعیف بودن خود را با مطالعه و پیشرفت جبران کند و با مشکلات زندگی رو در رو شده در این رمان هم عشق تجربه می شود هم رمانی پر از اختلافات خنده دار و یک ازدواج صوری …خب شوخی دیگه بسه داداش گلم بگو من باید چیکار کنم؟ مثل یه خواهر خوب باید بری به مامان اینا بگی بریم خاستگاری …

_خاستگاریه؟

_پرستووو خانوووم….

دهانم از تعجب باز ماند

_پرستووو؟دختر…..عموفرخ؟

_اوهوم

فریادی از شادی کشیدم چرا که من عاشق پرستو بودم.

تقریبا از بین همه دختران فامیل تنها با او صمیمی بودم تا بقیه،

سینا با خنده سعی در آرام کردنم داشت. _هیس….دختر تو که آبرومو بردی ساکت دیگه !

_باشه باشه ببخشید میرم به اول به پرستو زنگ بزنم .

هراسان از جایم بلند شدم که دستم را گرفت.

_بابا تو دیگه کی هستی؟چه خبره؟نیازی نیست بهش زنگ بزنی خودش میدونه !

_ها؟

دهانم را با دست بست .

_نمیخواد تعجب کنی مثلا !اول با خودش صحبت کردم تا نظرش رو بدونم که خداروشکر راضی بود .

اخمهایم در هم رفت پس چرا پرستو چیزی به من نگفته بود؟

دانلود رمان تو را باور دارم

 

دانلود رمان تو را باور دارم

 

دانلود رمان تو را باور دارم ما که چیزی را از هم پنهان نمیکردیم .پرستو تنها یک سال از من بزرگتر بود

ولی چون علاقه ای به درس خواندن نداشت به جای انتخاب رشته به کلاس آشپزی میرفت

و حالا هم که در شرف عروس شدن بود. ‌

_حالا که خودتون بریدید و دوختید چه نیازیه من برم بگم ؟

و به حالت قهر رویم را چرخاندم .

_عه ساحل لوس نشو دیگه، خواهر همین روزا به درد میخوره دیگه ،

من روم نمیشه تو برو به مامان بگو بقیش با خودشون .

_این وسط چی به من میرسه؟

_قول میدم هر جور شده بری پیش دانشگاهی.

دستم را به سمتش دراز کردم و با مسخره گی گفتم: 

_معامله ی خوبی بود برادر! من رفتم به مامان بگم تو هم برو پیش بابا .

_باشه .

_یه شرط دیگه…

_میبینی کارم گیره ها هی باج بگیر!

_خواهر اگه باج نگیره که خواهر نیست

.باید واسه عروسیت یه دست لباس برام بخری خرج آرایشگاهمم باید بدی!

_چشم رو چشم حالا برو که دیگه طاقتم از دست رفت. 

به سمت آشپز خانه رفتم جای همیشگی مادرم !مشغول چای ریختن بود کارش که تمام شد گفت:

_چیه وایسادی دو ساعته داری نگام میکنی؟

_هیچی دارم نگات میکنم ببینم بهت میاد مادرشوهر بشی یانه؟

میدانستم که سینا مشغول گوش دادن به حرفهای ماست پس دلم میخواست حسابی اذیتش کنم .

_وا یعنی چی مادر؟

لبخندی زد و گفت: 

_نکنه خواستگار پیدا شده برات؟

خندیدم

_نه بابا مادر من! اولا مگه خواستگار گمشده که پیدا بشه؟

دوما اگه من بخوام شوهر کنم ، که صدسال سیاه نمیکنم! شما میشی مادر زن نه که مادر شوهر!

سوما من ترشیده عمرا درس رو ول کنم بچسبم به شوهر! چهارما کی میاد منو بگیره با این دستم؟

مادر لب گزید و گفت :

_خب حالا نمیخواد واسه من دلیل و برهان بیاری .

سپس انگار که تازه داشت به حرفهایم فکر میکرد دوباره گفت :

 

رمان های توصیه شده :

دانلود رمان فیروزه

دانلود رمان جانم میرود

دانلود رمان ماه را در آغوش بگیر

خلاصه رمان بده اسم تحویل بگیر

رمان مودیت | زهرا صالحی (تابان)

رمان کافه اسپرسو | مریم علیخانی

 

لینک دانلود وجود ندارد

5/5 - (1 امتیاز)

منتشر شده توسط :REZA_M در 1828 روز پیش

بازدید :4218 نمایش

این کتاب را به اشتراک بگذارید ..

نام رمان

نام رمان:تو را باور دارم

نویسنده

نویسنده:زهرا زارع

ژانر

موضوع:عاشقانه،اجتماعی

طراح

طراح:نگار1373

تعداد صفحات

تعداد صفحات:250



دیدگاه خود را بنویسید . تعداد نظرات : ( 1 )


  1. Me گفت:

    قشنگ بود
    خوشم اومد

افزودن نظر